نگاهی به کتاب عبور از امریکاستیزی:
ریشه اصلی امریکاستیزی، اختلافات واقعی و مداخلات این کشور در سایر نقاط جهان است
اینکه امریکاستیزی را صرفا احساسات یا رفتارهایی واکنشی در تقابل با قدرت گرفتن امریکا تلقی کنیم، به نظر چندان دقیق نیست. ریشه اصلی امریکاستیزی، اختلافات واقعی و مداخلات این کشور در سایر نقاط جهان است، نکتهای که نباید از آن غفلت کرد.
امریکاستیزی عنوان عامی است برای احساسات، عواطف و همه گفتارها و کردارهایی که برای تقابل با امریکا از سوی افراد، دولتها، گروهها، جناحهای سیاسی و مردمان جهان به کار میرود.
به گزارش روزنامه اعتماد، آنطورکه مریم جمشیدی در پیشگفتار کتابش با عنوان عبور از امریکاستیزی اشاره میکند، قدمت امریکاستیزی عمری به تولد و قدرت گرفتن این کشور باز میگردد و تنها منحصر به کشورهای خاورمیانه و مسلمان یا غیرغربی نیست.
به نوشته جمشیدی، «مفهوم ضد امریکاگرایی به قدری در ادبیات سیاسی و اجتماعی برخی ملتها و حتی اروپاییها ریشه دوانده که در همین باره، ان فرانسوا رول، اندیشمند و نویسنده معروف فرانسوی گفته که اگر شما ضدامریکاگرایی را حذف کنید، دیگر هیچ از اندیشه سیاسی فرانسه امروز باقی نمیماند؛ چه در طیف چپ و چه در طیف راست.»
این روزنامهنگار و مدرس دانشگاه در این کتاب که چاپ نخست آن در 137 صفحه، به تازگی توسط نشر دانشنگار، به قیمت 35 هزارتومان منتشر شده است، به بررسی تاریخی رویکرد امریکاستیزی و کشف ریشههای آن پرداخته است. او بدین منظور تاریخ مناسبات بینالمللی امریکا را واکاوی کرده و امریکاستیزی در جهان بهطور کلی و بهطور خاص در دو کشور فرانسه و کره را تحلیل کرده و نشان داده که چطور این دو کشور درگیر امریکاستیزی میشوند و چطور از آن عبور میکنند، به گونهای که اکنون، هیچکس در جهان فرانسه و کره جنوبی را به عنوان کشورهایی امریکاستیز نمیشناسد.
فصل نخست کتاب با عنوان امریکاستیزی و امریکاگرایی، با نقل قولی از الکساندر همیلتون یکی از بنیانگذاران ایالات متحده و از مفسران و مروجان اثرگذار قانون اساسی ایالات متحده امریکا شروع میشود که میگوید در دوره او «تاثیر فاسدهکننده و منحط را به اقلیم امریکا بردند. در این کشور، حتی سگها دیگر پارس نمیکنند.»
از نظر جمشیدی، افسانه سگ بیصدا، همچنان رواج دارد و احساسات ضدامریکایی را در مناطق و کشورهای مختلف جهان میتوان یافت. از منظر تاریخی نیز امریکاستیزی اغلب به عنوان یک سنت افتخارآمیز نگریسته میشود. به عبارت دقیقتر، امریکاستیزی همزمان و مقارن با قدرت گرفتن امریکا در سطح بینالمللی رشد و افزایش یافته است. بازتاب این امریکاستیزی را حتی در اندیشههای فیلسوفان و متفکرانی چون فردریش نیچه و مارتین هایدگر و ژان پل سارتر هم میتوان نشان داد. برای مثال هایدگر، فیلسوف آلمانی نوشته است: «ما امروز میدانیم که جهان آنگلوساکسون امریکایی تصمیم گرفته است اروپا را نابود کند.»
نویسنده در فصل دوم با عنوان مفهوم امریکاستیزی و دامنه تحلیل، به روشیانگ هو مین، برای شناخت احساس کرهایها نسبت به امریکاییها در طول دوره حکومت استعماری ژاپن اشاره میکند و در فصل سوم با عنوان انواع ضدامریکاییگرایی، اقسام آن را چنین برمیشمارد: ضدامریکاییگرایی لیبرال، ضدامریکاگرایی ملیگرا مثل آنچه در چین و آلمان دیده میشود، ضدامریکاگرایی رادیکال همانند آنچه در کرهشمالی و کوبا دیده میشود و ضد امریکاییگرایی نخبگان فرهنگی شبیه آنچه نزد فیلسوفان و متفکران به آن اشاره شد.
فصل چهارم کتاب به تاریخ امریکاستیزی فرانسوی اختصاص دارد. از نظر نویسنده تاریخ ضدامریکاگرایی فرانسوی به یک قرن اخیر باز میگردد. او به منظور روشن شدن این بحث، داستان یک محصول مشهور امریکایی یعنی کوکاکولا در فرانسه و واکنش فرانسویها به آنها را مورد ارزیابی قرار میدهد. در فصل پنجم نیز ضدامریکاگرایی در کره مورد بررسی قرار میگیرد. جنبش ضدامریکاگرایی در فرانسه مربوط به نیمه دهه 1980 میلادی است. علت عمده آن نیز نفوذ مستقیم امریکاییها در کره و مداخلات آنها در امور اقتصادی و سیاسی این کشور است. به نوشته جمشیدی، به نظر کیم چین-وونگ امریکاستیزی کرهای دو شکل عمده دارد: یکی امریکاستیزی احساسی و دیگری امریکاستیزی ایدئولوگ. در طول دهه 1990 جنبش ضدامریکاگرایی در کره محبوبیت یافت.
در خط مقدم ضدامریکاگرایی کروی، دانشجویان قرار دارند که مروج امریکاستیزی ایدئولوژیک هستند، پس از آن روشنفکران قرار میگیرند. البته از اواخر دهه 1990 و در پی تنش تجاری با ایالات متحده، احساسات ضدامریکایی به کشاورزان، طبقه کارگر و عموم مردم نیز گسترش یافته است. فصل پنجم کتاب فهم ریشه امریکاستیزی در نخبگان روسی نام دارد. نویسنده در این فصل روند شکلگیری و انواع احساسات ضدامریکاگرایی در روسیه را مورد بررسی قرار میدهد. نویسنده به نقل از ولکوف مینویسد: «ضدامریکاگرایی روسی ریشه در نابودی امیدهای بیاساس و غیرواقعی در دهه 1990 دارد؛ به ویژه این امید که روسیه جدید با وجود عدم تحقق استانداردهای سیاسی و اقتصادی غربی، بدون قید و شرط در هسته اصلی کشورهای پیشرو جهان پذیرفته خواهد شد.»
بالاخره کتاب با فصلی با عنوان امریکاستیزی از منظر پژوهشگران امریکایی به پایان میرسد. در این فصل که مفصلترین بخش کتاب نیز هست، نویسنده گزارشی از دیدگاهها و نظریات کارشناسان و صاحبنظران امریکایی درباره ظهور و بروز پدیده ضدامریکاگرایی، علل، عوامل و ریشههای آن و پیامدهایش ارایه میکند و به توصیههای ایشان برای مقابله یا کاهش این احساسات منفی علیه ایالات متحده به پایان میرسد.
کتاب عبور از امریکاستیزی البته کاری به احساسات ضدامریکایی در ایران ندارد و ریشههای آن را مورد بررسی قرار نمیدهد. اینکه امریکاستیزی را صرفا احساسات یا رفتارهایی واکنشی در تقابل با قدرت گرفتن امریکا تلقی کنیم، به نظر چندان دقیق نیست. ریشه اصلی امریکاستیزی، اختلافات واقعی و مداخلات این کشور در سایر نقاط جهان است، نکتهای که نباید از آن غفلت کرد.
دیدگاه تان را بنویسید