کد خبر: 136792
|
۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ۰۱:۰۰:۰۰
| |

مرزهای سرگردان

با شخم شوره‌زار توتالیتاریسم پهلوی دوم و کوبیده شدن مُهر ابطال پای سجلد سلطنت، نهاد استبداد به نهاد دولت- ملت تبدیل شد. فقهای مبارز و انقلابیون مبدل به فقها و سیاستمداران کارگزار بدل شدند. شاید همان روزها جهان‌بینی‌ها و سلیقه‌های سیاسی و اقتصادی مختلف و نامتجانس متعددی وجود داشت که می‌توانست مرزبندی میان نیروهای فکری و سیاسی ایران پسا انقلاب را ایجاد کند اما نظام جدید، نوپا بود و موج ناامنی و ناآرامی مدام در کمین بود و اجازه نمی‌داد تا مسالک سیاسی رنگین‌کمانی، جایی برای ظهور و بروز بیابد. چپ‌گرایان، لیبرال‌ها و خط امام در سال‌های منتهی به آغاز دهه شصت، سه گانه جریان سیاسی ایران را می‌ساختند.

مرزهای سرگردان
کد خبر: 136792
|
۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ۰۱:۰۰:۰۰
اعتمادآنلاین- مجتبی حسینی/ شرایط خاص کشور و روزهای آغازین آن و وقوع حوادث مختلف و پی‌درپی، به‌ویژه تقسیم‌بندی نیروهای انقلاب در دو جریان خط امام و غیرخط امام، مانع از مرزبندی آشکار چپ و راست شد، اما با خروج لیبرال‌ها، حذف سوسیالیست‌ها و سقوط بنی‌صدر و سرانجام شکل‌گیری دولت میرحسین موسوی به‌تدریج فرصت برای ساخت مرزبندی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میان «خط امامی‌ها» ظهور کرد. آرایش سیاسی ایران از همان روزگاربه ثنویت رسید و دو جناح که در اهداف انقلاب مشترک و در سلیقه‌ها با یکدیگرمتفاوت بودند رسما نظام سیاسی را با هم تقسیم کردند. این دوگانگی سیاسی تا هم‌اکنون ادامه داشته و با عناوین، مشخصه‌ها، سلیقه‌ها، راهبردها و نگرش‌های متفاوت و گهگاه متضاد و در قالب عناوین و صفات «چپ/راست»، «اصلاح‌طلب/اصولگرا» و «افراط/اعتدال» در صحنه کشور با هزار تغییر هویتی و چرخش صد‌وهشتاد درجه‌ای ادامه داشته است. جدای از اینکه روزی چپ‌ها مستاجر خانه قدرت بوده‌اند و روزی راست‌ها، آنچه چشم‌نوازی می‌کند چرخش عقیدتی جناح‌ها در بزنگاه‌هاست. چه آنکه اگر روزگاری چپ‌ها غرب ستیز بودند و محافظه‌کاران اهل تعامل ،حالا قصه معکوس شده و این راست‌های سیاسی ایران هستند که بیرق جنگ با استکبار را در دست گرفتند و چپ‌ها از تعامل و گفت‌وگو با جهان دم می‌زنند. اما مرز میان نیروهای خط امام چگونه ایجاد شد و مواضع جناحین چرا با گذر زمان تغییر کرد و مدام از دل این دو جناح انشعاب‌های جدیدی زاییده شد و مرزهای پهن ایدئولوژیکی بر هم ریخت و سرگردان شد.

سکانس اول: تبار مرزها
چپ و راست بی‌تردید زاییده اختلافات درونی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دهه 60 است. جایی که هفت گروه اسلام‌گرای مخالف نظام پیشین با عناوین امت واحده، توحیدی‌بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدین در فروردین ماه 1358به هم پیوستند و با وجود اینکه تا قبل از پیروزی انقلاب ارتباط تشکیلاتی چندانی با هم نداشتند، به دلیل وجود هدف مشترک مقابله با خطراتی که نظام نوپا را تهدید می‌کرد، آنها را به اتحاد با یکدیگر سوق داده بود. اما خیلی زود اختلافات میان گروه‌های این سازمان ظهور یافت. مسائلی همچون صدور بیانیه در مناسبت‌هایی مانند روز کارگر، ترور آیت‌الله مطهری و به ویژه مخالفت جناح نظامی سازمان و گروه منصورون با سیاست‌های اقتصادی جناح غیرنظامی سازمان متشکل از محمد سلامتی و بهزاد نبوی، مجاهدین انقلاب را پس از مدتی به ۲ و بعد به ۳ جناح تقسیم کرد. محمد سلامتی بعدها علت این اختلافات را همراهی عده‌ای از اعضای سازمان از جمله افراد گروه منصورون با سیاست‌های جناح بازار، عدم اعتقاد به ولایت فقیه و مجلس و مخالفت آنها با بسیاری از مصوبات مجلس و دولت همچون قانون کار و قانون اصلاحات ارضی اعلام کرد. این همان مشکلاتی است که محسن آرمین در مصاحبه‌ای از آنها با عنوان مسائل جدید نام می‌برد: «ضرورت‌های موجود در سال‌های اولیه انقلاب و سرعت تحولات، امکان انجام بحث و گفت‌وگو را از ما گرفت. به همین دلیل پس از گذشت 3-2 سال از انقلاب که با مسائل جدیدی روبه‌رو شدیم آن وحدت و اشتراکات قبلی که در واقع یک وحدت مقطعی بود، نمی‌توانست پاسخگوی نیازهای این دوره باشد. در نتیجه اختلاف در سازمان پدید آمد.» حسین فدایی، محمدباقر ذوالقدر، محسن رضایی و احمد توکلی به گفته سلامتی مهم‌ترین اعضای راست‌گرای آن زمان سازمان بودند. بالا گرفتن اختلافات کار را به حزب جمهوری کشاند. حزبی که متشکل از جامعه روحانیت مبارز، هیات‌های موتلفه و سازمان مجاهدین انقلاب بود و در نهایت به دلیل افزایش تنش‌ها به دستور امام خمینی فیتیله‌اش پایین کشیده شد.

انتقال اختلافات سازمان به حزب جمهوری
مهرماه سال 60 آیت‌الله خامنه‌ای به ریاست‌جمهوری می‌رسد. میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر انتخاب می‌شود و دولتی متشکل از عناصر فعال گروه‌های فعال خط امام، آغاز دوران تازه‌ای را در نبود رقبای لیبرال و سوسیالیست در حیات سیاسی کشور نوید می‌دهد اما با تشکیل دولت میرحسین موسوی به سرعت مشخص می‌شود که اختلافات جدی فکری و سیاسی میان سیاستمداران جوان جمهوری اسلامی وجود دارد. اختلافاتی که پیش از این در جناح چپ و راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و پس از آن در حزب جمهوری اسلامی کلید خورده بود. جناح راست به رهبری هیات‌های موتلفه بر سنت‌گرایی، احترام به آزادی اقتصادی مردم و نهادهای سنتی بازار و اصناف روحانیت سنت‌گرا تاکید داشت و جناح چپ با بهزاد نبوی و سلامتی معتقد به عدالت اجتماعی، روشنفکری دینی، اقتصاد دولتی و... بود.

دعوای حزب در دولت
اختلافات درون حزب سال 1363 به دلیل نحوه حضور گروه‌ها و احزاب در انتخابات مجلس دوره دوم بالا گرفت. همچنین برخی اختلافات بین وزرای راست‌گرای دولت میرحسین موسوی از جمله احمد توکلی و حبیب‌الله عسگراولادی در سال 1362 که هر دو مورد با مداخله و موضع‌گیری صریح امام پایان یافت تنش میان دو جناح را شدت داد. سال 64 جنگ لفظی بین چهره‌های شاخص دو جناح بر سر انتخاب مجدد میرحسین موسوی و ماجرای 99 نفر، شکاف عمیقی را در حزب جمهوری پدید آورد. امام درپاسخ به قیام راست علیه تکرار نخست‌وزیری موسوی خطاب به رهبران این جناح گفت: «شمایی که نمی‌توانید یک شهر را اداره کنید، اگر نانوایی یک شهر را به شما بدهند نمی‌توانید اداره‌اش کنید چطور می‌گویید که چرا دولت چه نکرده؟شما می‌فهمید که کار دولت چه هست و تاکنون چه کرده؟ شما می‌دانید که کارهایی که در طول سلطنت فاسد پهلوی (چه بوده است) بسیار بیشتر است. چه می‌گویید به جان دولت؟ دست ‌بردارید. از خدا بترسید، از غضب خدا بترسید. شما خیال می‌کنید اگر دولت ساقط بشود شما روی کار می‌آیید شما هیچ‌وقت نمی‌آیید روی کار.» حمایت‌های امام از دولت میرحسین موسوی در این میان باعث شد تا همزمان با سیادت چپ‌های حزب، عصر عسرت راست کلید بخورد. پس از حمایت امام از نخست‌وزیر دوران جنگ، جناح راست مجبور به ترک کابینه شد. میرحسین موسوی هم از نیروهای جناح چپ حزب در کابینه استفاده کرد.

جناح راست و انتشار روزنامه رسالت
جریان راست حزب که تقریبا به طور کامل از دولت کنار گذاشته شده بود و احتمال حذفش از مجلس نیز بسیار زیاد بود تصمیم گرفت تا با وجود گرفتاری در بن بست و انزوای سیاسی نقد دولت را ادامه دهد. این در حالی بود که جناح چپ در این زمان بیش از پیش با توجه به حمایت‌های امام از دولت بر اعتبار سیاسی خویش می‌افزود. همین بود که جناح راست روزنامه رسالت را به عنوان ارگان رسمی خود منتشر کرد. آیت‌الله آذری قمی صاحب امتیاز، سید مرتضی نبوی مدیر مسوول و احمد توکلی به عنوان سردبیر معرفی شدند. سرمقاله‌های روزنامه رسالت از همان ابتدا خط انتقاد از دولت را پیش گرفت. غالب این سرمقاله‌ها توسط کسانی نوشته می‌شد که به علت حمایت از مالکیت خصوصی و اقتصاد بازار آزاد از دولت موسوی یا از مجلس کنار گذاشته شده بودند. سید رضا زواره‌ای، احمد توکلی، سید مرتضی نبوی، حبیب‌الله عسگراولادی، علی‌اکبر پرورش، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله راستی کاشانی، علی‌اکبر ناطق نوری، محمدعلی شرعی، آیت‌الله آذری قمی و آیت‌الله حائری شیرازی از جمله فقها و سیاستمدارانی بودند که حلقه اصلی جناح راست را تشکیل می‌دادند با سرمقاله‌های‌شان از دولت میرحسین موسوی انتقاد می‌کردند. این مساله رقابت درون حزبی را شدت بخشید.

دعوا بر سر مصادره اموال
تجادل و تنازع جناحین حزب قبل از انتخابات مجلس سوم البته بر سر بازگشت سرمایه‌داران و ملاکین بالا گرفت. چپ‌ها مخالف بازپس دادن اموال مصادره شده سرمایه‌داران بودند و این ادله را مطرح می‌کردند که امور اقتصادی برای حمایت از مستضعفین باید در اختیار دولت باشد. جناح چپ همزمان بازاریان و صاحبان صنایع بزرگ را به سودجویی و مقابله با طرح‌های اقتصادی دولت متهم می‌کرد. کار به جایی رسد که آیت‌الله موسوی اردبیلی از حامیان میرحسین موسوی در مقام ارشدترین مقام قضایی کشور مصادره اموال نامشروع سرمایه‌داران را امنیت اقتصادی اعلام کرد: «اموال نامشروع سرمایه‌داران را می‌گیریم و به صاحبانش برمی‌گردانیم. این عین امنیت اقتصادی است.» سیدمحمد موسوی‌خویینی‌ها دادستان کل کشور پا را از این فراتر گذاشت و نسبت به ورود سرمایه‌داران به کشور هشدار می‌دهد: «هشدار می‌دهم سرمایه‌داران دارند برمی‌گردند. اگر دیر بجنبیم فردا انقلاب را هم محاکمه می‌کنند.» میرحسین موسوی هم حاکمیت سرمایه‌داران را منتفی اعلام کرد و در اظهاراتی صاحبان این تفکر را تهدید به جنگ می‌کند: «نظام جمهوری اسلامی همیشه با این طرز فکر که هر کسی پول بیشتری داشت صاحب اقتدار سیاسی باشد خواهد جنگید، حرکت انقلاب به سمتی است که حاکمیت از آن مکتب باشد نه حاکمیت پولدار و پول.»

مک فارلین و انحلال حزب
هاشمی‌رفسنجانی 13 آبان 1365 در جمع دانشجویان پرده از سفر مک فارلین، مشاور سیاسی رونالد ریگان با گذرنامه جعلی ایرلندی به ایران و انجیل امضا شده ریگان برمی‌دارد و خبر آن مثل بمب در دنیا می‌ترکد. بلافاصله الیور نورث، مک فارلین و پوینت کستر برای نجات خود در سنا مسائل پشت پرده را افشا می‌کنند. فروش مقداری اسلحه و لوازم یدکی نظامی به ارزش 30 میلیون دلار، 2 هزار موشک تاو، قطعات موشک هاوک، باتری‌های ضد هوایی و چند قلم دیگر تسلیحات ماحصل افشاگری‌های این سه نفر اعلام می‌شود. میر حسین موسوی نخست‌وزیر هرگونه خرید سلاح از امریکا را تکذیب می‌کند اما سعید رجایی خراسانی، سفیر وقت ایران در سازمان ملل و از چهره‌های وابسته به جناح راست حزب جمهوری تلویحا خرید سلاح را تایید می‌کند. رجایی‌خراسانی چندی بعد از مقام خود برکنار می‌شود. ماجرای مک فارلین اما کار حزب جمهوری را تمام می‌کند. چه آنکه هشت نفر از نمایندگان منتسب به جناح راست حزب خواستار توضیح از دولت می‌شوند. جلال‌الدین فارسی، سید محمد خامنه‌ای، اسرافیلیان، نجفی، مرتضی فهیم کرمانی، نیک‌روش و سیدمحمد سیرجانی هشت نماینده‌ای بودند که طرح سوال از وزیر خارجه را امضا کرده بودند. امام پس از اطلاع از این مساله در سخنانی بازهم از دولت میرحسین موسوی دفاع می‌کند: «من هیچ توقع نداشتم از بعضی این اشخاص ولو بعضی‌شان در نظر من پوچند. لکن از بعضی این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقعی نداشتم که در این زمینه که باید فریاد بزنند سر امریکا، فریاد می‌کنند سر مسوولان.» عده‌ای از نمایندگان وابسته به جناح چپ حزب پس از ایراد این سخنرانی امام با انتشار نامه‌ای تضعیف دولت از سوی جناح راست حزب را محکوم کردند. اختلافات پس از این ماجرا و در آستانه انتخابات مجلس سوم آنچنان افزایش پیدا می‌کند که هاشمی‌رفسنجانی دو جناح داخل حزب جمهوری اسلامی را دو حزب در یک حزب توصیف می‌کند. کار در نهایت به جایی می‌رسد که سران حزب چاره‌ای جز انحلال حزب نیافتند.

نخستین انشعاب؛ تولد رسمی دو جناح
پس از انحلال، نیروهای حزب که در حقیقت ائتلاف چند جریان سیاسی دارای ایدئولوژی یکسان اما از نظر دیدگاه اقتصادی و سیاسی ناهماهنگ بودند به گروه‌های کوچک‌تر تقسیم شدند. طیف چپ حزب به باقیمانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در سال 1365 منحل شده بود پیوسته و در سال 1370 سازمان مجاهدین انقلاب را مجددا تشکیل دادند. عده‌ای نیز شاخه کارگری حزب را حفظ کرده و با همان نام «خانه کارگر» فعالیت خود را تداوم بخشیدند که این گروه هم به لحاظ مشی اقتصادی و سیاسی به جناح چپ نزدیک بودند. برخی دیگر از اعضای جناح چپ هم به انجمن اسلامی معلمان، مهندسان و دانشجویان پیوستند. اما جریان آمر جناح راست حزب که از همان ابتدا داعیه تشکیل حزب جداگانه‌ای داشت در سال 1368 جمعیت موتلفه اسلامی را تشکیل داد. همزمان با تولد رسمی دو جناح، آتش اختلافات سر مسائلی همچون ماجرای صندوق‌های قرض‌الحسنه و بنیادهای خیریه بالا گرفت. در آبان سال 1366 محمدنبی حبیبی از شهرداری تهران برکنار شد و در همین اثنا قانون کار که محصول مشترک وزارت کار و نمایندگان جناح چپ بود طی چند مرحله از تصویب مجلس گذشت تا بازهم اختلافات بیشتر شود.

فقه سنتی و فقه پویا
پس از این اتفاقات سیاسی و اقتصادی، اختلافات دو جناح جنبه ایدئولوژیک پیدا کرد. چه آنکه طرح‌های بسیار مهمی همچون قانون صادرات و واردات، قوانین سالانه بودجه، مقررات نظام وظیفه، اساسنامه تاسیس سپاه و ارتش، اعطای کمک به سوریه، قانون زمین شهری، قانون مالک و مستاجر، قانون اراضی، کشاورزی و کشت موقت، قانون کار و قوانین دیگر باعث اختلافات زیادی شد. راه‌حل جناح راست حمایت از نظرات شورای نگهبان بود و بر فقه سنتی تاکید داشت اما در مقابل جناح چپ معتقد به فقه پویا اعتقاد داشت. جناح چپ معتقد بود که ولی فقیه می‌تواند احکام فرعی اسلامی را منطبق بر مقتضیات روز تغییر دهد. اشاره و منظور چپ‌ها در دفاع و پیگیری فقه پویا این بود که دست دولت برای انجام همه کارها باز باشد. این در حالی که سران جناح راست خواستار اعمال قوانین فقه سنتی و قوانین جاری کشور بودند تا جایی که آنها از تولید به جای فشار بیشتر روی کسبه و بازاریان برای کمک به محرومین تاکید داشتند و در مقابل جناح چپ به دنبال اعمال قوانین جدید برای کاهش مشکلات اقتصادی مردم بود. در این دوران جناح چپ از اقتدار مرکزی نهاد دولت برای پیشبرد انقلاب، جنگ و سپس توسعه کشور دفاع می‌کرد و در فقه سیاسی از ولایت مطلقه فقیه با قرائت امام‌خمینی برای عبور از فقه سنتی جانبداری می‌کردند. در مقابل جناح راست با اقتدارگرایی نهاد دولت مخالف بودند و از فقه سنتی در برابر نظریه‌های جدید دفاع می‌کردند. راستگرایان مانند اقتصاددانان کلاسیک به نظم نامریی و دست‌های پنهان بازار معتقد بودند و چپ‌ها مانند اقتصاددانان نهادگرا به کنترل نهایی نهاد دولت باور داشتند. مهم‌ترین نماد رقابت میان دو جناح در دهه 60 از یک سو ستاد تعزیرات حکومتی بود که با لیبرالیسم اقتصادی در تضاد بود و از سوی دیگر شورای نگهبان بود که در برابر لیبرالیسم سیاسی قرار می‌گرفت.

سکانس دوم؛ انشعاب در جامعه روحانیت مبارز
تجادل بر سر مدیریت کشور با فقه سنتی یا فقه پویا دامنه اختلافات را به جامعه روحانیت مبارز که عده‌ای از آنان از اعضای شورای نگهبان بودند، کشاند. این اختلاف البته بر سر نخست‌وزیری میرحسین موسوی کلید خورده بود و در انتخابات مجلس سوم به اوج خود رسید تا جامعه روحانیت مبارز هم دچار انشعاب شود. ماجرای انشعاب هم به حذف محمود دعایی، مرتضی الویری و هادی غفاری از فهرست انتخاباتی جامعه روحانیت مبارز برای انتخابات مجلس سوم بازمی‌گشت؛ جایی که زمینه‌ساز انشعاب روحانیون چپگرای طرفدار دولت موسوی از جامعه روحانیت مبارز شد. مهدی کروبی که رهبری جریان اقلیت را برعهده داشت این اقدام جامعه روحانیت مبارز را به این معنا گرفته بود که جامعه روحانیت از مسیر اصلی خود که حمایت از انقلاب و انقلابیون اصیل است دست برداشته و کسانی را که سابقه چندانی در انقلاب ندارند، بر کسانی که کاملا سابقه دارند، ترجیح می‌دهد. سیدمحمد خاتمی و سیدمحمد موسوی‌خویینی‌ها چند روز بعد در ملاقات با کروبی پیشنهاد انشعاب و تاسیس یک تشکیلات روحانی مستقل از جامعه روحانیت مبارز را می‌دهند. کروبی به ملاقات امام می‌رود و امام برخلاف پیش‌بینی‌ها بازهم از چپ‌ها و تصمیم‌شان حمایت می‌کند. در این میان صادق خلخالی و علی‌اکبر ناطق نوری چند باری علیه هم مصاحبه می‌کنند. خلخالی از پشت پرده‌های جامعه روحانیت انتقاد می‌کند و ناطق‌نوری در انتقاد از او جناح چپ را متهم به غوغاسالاری می‌کند. همین می‌شود که برخی تلاش‌ها از جمله تقاضای محمد محمدی نیک (ری شهری) از امام برای جلوگیری از انشعاب در جامعه روحانیت مبارز مقبول نمی‌افتد و امام ضمن موافقت با انشعاب برای موسسان مجمع روحانیون مبارز آرزوی موفقیت می‌کنند. آیت‌الله مهدوی‌کنی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز طی اظهاراتی از اقدام روحانیون چپگرا انتقاد می‌کند اما موسوی‌خویینی‌ها در مصاحبه فروردین ماه سال 67 با روزنامه کیهان از مرزبندی میان روحانیت دفاع می‌کند: «همان‌گونه که در جامعه گرایشات مختلف وجود دارد و همان طور که در مجلس هم همین دو طرز فکر وجود دارد که اکثریت نمایندگان را به دو جناح تبدیل می‌کند طبیعی بود که در روحانیت تهران با همه وسعت و کثرت افراد آن دو طرز فکر وجود داشته باشد و وجود هم داشت. به همین دلیل دو جریان بودن نه‌تنها بد نیست بلکه لازمه آزادی افکار و اندیشه‌هاست.» در همین مقطع رادیوی بی‌بی‌سی برای نخستین بار به تقسیم‌بندی نیروهای سیاسی ایران پرداخت و اعلام کرد که نظام حاکم بر ایران به دو جناح تقسیم شده است: «دسته اول جناح راست یا محافظه‌کار یا اصلاح‌طلب طرفدار برقراری رابطه بهتر با غرب و دسته دوم جناح چپ یا جناح رادیکال یا تندرو مخالف اصلاحات و مخالف سرسخت رابطه با امریکا و غرب است. البته دو جناح هم از این تقسیم‌بندی ناراضی نبودند و واکنشی به این تقسیم‌بندی از خود نشان ندادند.

مجلس سوم و پایان جنگ؛ نخستین دوئل انتخاباتی چپ‌ و راست
پیش از انتخابات مجلس سوم دیگر تفاوت جغرافیای ذهنی چپگرایان و راستگرایان مشخص شده بود. مرزهای بین دو جناح شفاف و عِده و عُده هر گرایش معلوم بود. با جدا شدن روحانیون چپگرا از جامعه روحانیت مبارز و تاسیس مجمع روحانیون مبارز صحنه سیاسی کشور محل رقابت دو جناح شد. از لیست 30 نفره این دو تشکل سیاسی- مذهبی در 12 نفر اشتراک داشتند و رقابت میان 18 نفر دیگر بود. انتخابات برگزار شد و منطبق با پیش‌بینی‌ها نتیجه انتخابات پیروزی قاطع جناح چپ را نشان داد تا جایی که 27 نفر از لیست مجمع روحانیون مبارز و 3 نفر از لیست انتخاباتی جامعه روحانیت انتخاب شده بودند. پس از این انتخابات اعضای ارشد جناح راست کمتر به دولت و جناح چپ می‌تاختند اما حرف‌های‌شان را از طریق روزنامه رسالت می‌زدند و روزنامه کیهان هم به عنوان ارگان رسانه‌ای جناح چپ پاسخ می‌داد. ماجرای استعفای میرحسین موسوی، تجادلات پس از آن، پایان جنگ و انتظار مردم برای بهبود وضعیت اقتصادی در سال 67 قصه جناح‌ها را معکوس کرد. چه آنکه اگر در اوایل سال 67 جناح چپ سیادت مطلق در سیاست ایران داشت اما در اواخر این سال افکار عمومی خواستار خروج چپ‌ها از قدرت بودند.

سکانس سوم؛ رحلت امام وجابه‌جایی قدرت
سال 68 سال تعویض جایگاه جناح چپ با جناح راست بود. راست‌ها با هاشمی‌رفسنجانی به دولت رسیده بودند و چپ‌ها حالا منتقد دولت محسوب می‌شدند. اگر تا دیروز چپگرایان اسلامی مدافع وضع موجود بودند و محافظه‌کاران اپوزیسیون دولت، حالا در یک چرخش تاریخی، جایگاه و مواضع‌شان شبیه دیروز یکدیگر شده بود. با تغییر قانون اساسی، عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری، رحلت امام در سال 1368 و ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی ستاره بخت جناح چپ به سرعت افول کرد. پس از چندی قوه قضاییه از دست چپگرایان هم خارج شد و در اختیار جناح راست قرار گرفت تا تنها مجلس برای چپگرایان باقی مانده باشد. اما با آغاز دهه 70 و برگزاری انتخابات مجلس چهارم تنها امید جناح چپ برای ماندن در قدرت به یأس تبدیل شد تا فصل افول چپ‌های اسلامی آغاز شده باشد، چراکه شورای نگهبان با قرائت نظارت استصواب عده زیادی از روحانیون و سیاستمداران وابسته به جناح چپ را رد صلاحیت کرد تا این جناح حتی نتواند لیست کاملی برای انتخابات ارایه دهد. جناح چپ پس از حذف از مجلس به دلیل حمایت از کاندیداتوری هاشمی‌رفسنجانی گمان می‌کردند سهمی در کابینه دولت هاشمی خواهند داشت اما به ناگهان دیدند که راستگرایان دور هاشمی را گرفته‌اند. خروج وزرای جناح چپ از کابینه، استعفای مهدی کروبی از بنیاد شهید، عدم حضورآیت‌الله موسوی‌اردبیلی در نماز جمعه، کنار رفتن آیت‌الله صانعی از امامت جمعه قم، حذف کمیته‌های انقلاب و برکناری سیدسراج‌الدین موسوی، استعفای سیدمحمد خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و... مواردی بود که حذف کامل جناح چپ از صحنه سیاسی کشور را به دنبال داشت. همین اتفاقات باعث شد تا جناح چپ در قبال دولت هاشمی از دنده چپ برخیزد و دولت سازندگی را به باد انتقاد بگیرد.

آغاز انشعاب‌ها و تولد راست مدرن و چپ مدرن
دور شدن جناح چپ از هاشمی‌رفسنجانی و خروج آنان از مناصب دولتی باعث شد تا جناح راست سهم بیشتری از قدرت و کابینه را از او طلب کند. همین هم شد. نوری، معین، خاتمی، وهاجی، نوربخش و فاضل جای‌شان در کابینه هاشمی را به چهره‌های جناح راست دادند. اما این اتفاق باعث نشد تا کادر رهبری جناح راست سهم بیشتری از دولت هاشمی نخواهد. آنان پس از حذف چپگرایان توان خود را برای حذف نیروهای مستقل‌های جناح خود به میدان آوردند. مستقل‌های این جناح که اکثرا از کارگزاران دولتی و از وزرای کابینه دولت هاشمی بودند از انحصارگرایی جناح راست شدیدا نگران بودند و همین نگرانی‌ها باعث شد تا حزب کارگزاران سازندگی را تاسیس کنند. جامعه روحانیت هم از ائتلاف با کارگزاران سر باز زد تا برای نخستین بار و پیش از انتخابات مجلس پنجم دو لیست انتخاباتی از دل جناح راست بیرون بیاید. عدم ائتلاف جامعه روحانیت با کارگزاران و قرار ندادن اسامی پیشنهادی آنان در لیست انتخاباتی ضربه سختی به جناح راست زد. انتخابات دوم خرداد 76 و شکست‌های پی‌درپی بعدی بی‌تردید از آنجایی آغاز شد که آنها از ائتلاف با دوستان قدیمی خود طفره رفتند و اسامی پیشنهادی کارگزاران را در لیست انتخاباتی خود قرار ندادند. اما اگر یک بار پیش از این رادیو بی‌بی‌سی نیروهای سیاسی ایران را تقسیم‌بندی کرده بود، این‌بار نوبت به روزنامه سلام و تحریریه وابسته به جناح چپ آن بود تا از قطعی شدن انشعاب گروهی از مدیران اجرایی طرفدار رییس‌جمهور از جامعه روحانیت خبر بدهند و جناح راست را به دو جناح راست سنتی (جامعه روحانیت مبارز و گروه‌های همسو) و راست مدرن (کارگزاران) تقسیم‌بندی کنند.
با اعلام موجودیت کارگزاران عملا دومین انشعاب از جامعه روحانیت مبارز انجام شد و برای دومین بار طی کمتر از هفت سال جناح راست و مهم‌ترین گروه آن یعنی جامعه روحانیت تضعیف شد و جایگاه خود را تنزل داد. جناح چپ که در ابتدا گمان می‌کرد انشعاب درون جامعه روحانیت صوری است در نهایت به این نتیجه رسید که پیش‌بینی روزنامه سلام درباره جناح راست درست است و بدبینی آنان به کارگزاران به سرعت به خوش‌بینی تبدیل شد. بهزاد نبوی، عضو سازمان مجاهدین‌انقلاب به نمایندگی از سازمان سیاسی خود از فهرست جداگانه کارگزاران استقبال کرد و گفت: «اینکه ما از دادن لیست از سوی یک طیف دیگر استقبال می‌کنیم دلیلش بر پذیرش دیدگاه‌های آنان نیست، ما می‌خواهیم انحصار در مجلس و به تبع آن در دولت آینده ایجاد نشود. زیرا بعضی‌ها نقشه کشیده‌اند که با به دست آوردن اکثریت مطلق مجلس و پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری هر سه قوه را به دست بگیرند و برسیم به آنجایی که انا لله و انا الیه راجعون.» حمایت چپ‌های اسلامی از فرزند جدید جناح راست نمی‌توانست برای محافظه‌کاران خوشایند باشد چرا که این همسایه جدید چپ اسلامی نه راست‌های سنتی که راست‌های جدیدی بودند که به راست میانه، راست مدرن یا لیبرال‌های تازه مشهور بودند. آنان چپ‌های سابق یا راست‌های سابقی بودند که به جناح مرکز آمده بودند.
کارگزاران سازندگی گروهی بودند که از اقتصاد آزاد، سیاست خارجی باز، سیاست داخلی آزادتر و فرهنگ عمومی لیبرال‌تر دفاع می‌کردند و جناح راست آنها را درجهت اصالت دادن به رفاه اقتصادی و مصرف‌گرایی با الگوگیری از غرب متهم می‌کردند و مدعی بودند اینها حتی به قیمت کمرنگ کردن شعارها و ارزش‌های اسلامی و انقلابی مردم می‌خواهند پروژه توسعه اقتصادی را پیش ببرند. کارگزاران هر چند از دل جناح راست بیرون آمده بود اما مرزهای ایدئولوژیکش، در همسایگی چپ‌ها قرار داشت و همین باعث شد تا گروه‌های چپ مانند سازمان مجاهدین انقلاب از لیست انتخاباتی آنان حمایت کند. شکستن هیمنه جناح راست اتفاقی نبود که چپ‌های گرفتار در عسرت بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. وقتی کارگزاران فائزه هاشمی‌رفسنجانی را رقیب علی اکبر ناطق نوری ساختند مشخص بود که راستگرایان از این پس کاری سخت و صعب را در سپهر سیاسی ایران خواهند داشت.
در این دوره آرایش سیاسی کشور را سه جریان راست سنتی (محافظه‌کار)، راست مدرن (کارگزاران) و چپ سنتی تشکیل می‌دادند. اما همزمان با تولد راست مدرن از دل راست سنتی اتفاق دیگری در جناح چپ در حال متولد شدن بود. چپ‌های جوان داعیه حضور در عرصه سیاسی داشتند. چهره‌هایی که پس از شکست چپ‌های سنتی در مجلس چهارم و با محوریت موسوی خویینی‌ها در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست‌جمهوری و روزنامه سلام در حال تبیین جهان‌بینی و تعیین مرزهای مانیفستی خود بودند. عباس عبدی، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، محسن میردامادی و محمدرضا خاتمی شاخص‌ترین چهره‌های این جریان بودند که بلافاصله پس از پیروزی خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 حزب مشارکت را تاسیس کردند. چپ مدرن معتقد بود دموکراسی‌خواهی کارگزاران ناقص و تکنوکراسی‌گرایی آنان ناقض مشارکت عمومی شهروندان است. چپ مدرن از راست مدرن در برخورد با حاکمیت هم سرسخت‌تر بود و هسته سخت قدرت را خشمگین‌تر می‌کرد. تبار عقیدتی- سیاسی چپ مدرن هرچند چپ مذهبی بود اما کمتر مرز مشترکی با بنیان و شالوده فکری جناح چپ داشت. همین بود که با سیادت سید محمد خاتمی هژمونی خود در ساختار قدرت را ایجاد کرد و از چپ و راست عبور کرد. چپ‌های جوان با حزب مشارکت در پایان دولت اول خاتمی، حزب کارگزاران را از دولت پیاده کردند همان‌گونه که در دولت دوم موسوی جناح چپ اسلامی، جناح راست اسلامی را از دولت پیاده کرد و همان‌گونه که در دولت دوم هاشمی جناح راست اسلامی، جناح چپ اسلامی را خلع ید کرد.

انشعاب در انشعاب
آرایش سیاسی کشور در اواخر این ایام به چهار گروه راست‌سنتی، راست مدرن، چپ سنتی و چپ مدرن تقسیم می‌شد. انتخابات ریاست‌جمهوری 1384 اما نقطه عطف برهم‌ریختگی سیاسی شد. راستگرایان با پایان دولت اصلاحات، به دنبال بازگشت به قدرت و بازپس‌گیری فرمان ماشین دولت بودند. چپگرایان اما اختلافات‌شان جدی‌تر شده بود. چپ‌های مدرن سقف مطالبات‌شان از اصلاح‌طلبی به دموکراسی‌خواهی رسیده بود. مرزهای جدید و دور از هم. این واقعیت میدان سیاسی ایران در آن ایام بود. راستگرایان با میدان‌داری ناطق نوری و جامعه روحانیت مبارز شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را تاسیس کردند تا جوانان خود را متقاعد کنند که برای پیروزی با یک کاندیدا به میدان انتخابات پا بگذارند. آنان اما پیش از این توانسته بودند در همهمه اختلافات جناح چپ، آبادگران جوان را متشکل از چهره‌های گمنام خود تاسیس کنند و شورای شهر را از چپ‌ها ببرند. در آن مقطع چپ‌ها اما حکایت‌شان فرق می‌کرد. جبهه مشارکت با مصطفی معین آمد و مهدی کروبی کاندیدای چپ سنتی شد. کاندیداتوری هاشمی‌رفسنجانی اما همه معادلات جناحی را برهم زد. در نهایت هندسه انتخابات با رقابت اکبرهاشمی‌رفسنجانی، علی لاریجانی، محمود احمدی‌نژاد، محسن مهرعلیزاده، مصطفی معین، محمد باقر قالیباف و مهدی کروبی نوشته شد. پایان انتخابات و پیروزی محمود احمدی‌نژاد اما فصل جدیدی در معادلات سیاسی ایران باز کرد. او با وجود اینکه با حمایت راستگرایان اصولگرا رییس‌جمهور شده بود، اعلام کرد هیچ وابستگی‌ای به جناح‌ها ندارد.

جابه‌جایی مرزها
از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۹۲ با پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری اما فرصت بازگشت محافظه‌کاران دیروز و اصولگرایان امروز به قدرت فراهم شد. اصولگرایان جدید اما نشان دادند که هیچ شباهتی به خلف خود ندارند همان‌گونه که چپ‌های مدرن نشان و نشانه‌ای از پدران خود نداشتند. آنان خود را اصولگرا خواندند و چه کسی است که نداند «اصولگرایی بازخوانی راستگرایی با معیارهای چپگرایی بود.» اگر تا پیش از این جبهه مشارکت به عنوان پرچم‌دار اصلاح‌طلبی مدرن از آزادی‌های فردی، دموکراسی نمایندگی، توسعه صنعتی، رفاه اقتصادی، سرمایه‌گذاری خارجی و دیپلماسی پراگماتیستی دفاع می‌کرد، رقیب تازه‌اش؛ ائتلاف آبادگران با عنوان اصولگرایی از مصالح عمومی، دموکراسی توده‌ای، عدالت اجتماعی، راه رشد غیرسرمایه‌داری و اصولگرایی دیپلماتیک حمایت می‌کرد. بدین ترتیب همزمان با گردش جناح چپ اسلامی به راست، راست‌های اسلامی به چپ چرخیدند تا مشخص شود که قدرت و سیادت در آن، مجوز جابه‌جایی مرزها را صادر می‌کند. اصولگرایان جوان پس از یک دهه و در عصر اعتدال خودشان نیز به اختلاف خورده‌اند. گروهی از آنان همچون چپ‌های چریک دهه 60، بنیادگرایانه به سیاست و مذهب می‌نگرند و جماعتی‌شان همچون چپ‌های مدرن طرفدار توسعه و رفاه و تعامل با جهان‌اند. تجزیه قطب‌بندی سیاسی در ایران سخت است. اگر روزگاری تحریریه روزنامه سلام با منقسم کردن سیاست ایران به دو جناح چپ و راست توانست آرایش سیاسی کشور را اعلام کند و تحریریه عصر ما در دهه 70 با اضافه کردن چپ مدرن و راست‌مدرن به تحلیل سابق روزنامه سلام، وضعیت دقیق‌تری از اقطاب سیاسی ایران را ترسیم کرد دیگر آن تحلیل‌ها و تقسیم بندی‌ها کفاف جامعه‌شناسی سیاسی امروز ایران را نمی‌دهد. حالا دیگر نه موتلفه، نماینده جناح راست محسوب می‌شود و نه مشارکت نماینده چپ‌ها. نه جامعه روحانیت پدرخوانده راست‌هاست و نه مجمع روحانیون مبارز پدرخوانده چپ‌ها. این همه تغییر با تورق تاریخ انقلاب قابل مشاهده است که در بسیاری از دیدگاه‌ها، راست‌ها چپ شدند و چپ‌ها راست. همین سرگردانی مرزها و تغییر مختصات جناح‌ها و جابه‌جایی‌های‌شان در قدرت باعث شده تا جناح‌شناسی کفاف جامعه‌شناسی سیاسی را ندهد. زاد و ولد حزبی از دل جناح‌ها و شورش جوانان علیه پیران و برهم خوردن نظم و انضباط مالوف هویتی جناحین سیاسی کشور نشان‌دهنده این واقعیت است که جغرافیای سیاسی ایران را نمی‌شود آن گونه که «سلام»ی‌ها و «عصر ما»یی‌ها در دو دهه ابتدایی انقلاب تقسیم‌بندی کردند، تحلیل کرد. چه آنکه اگر روزی راست‌های ایران که در عنفوان جوانی‌شان مدافع بخش خصوصی بودند یک دهه بعد در پی آزادسازی اقتصادی شدند و چپ‌ها که قایل به تسلط دولت بر اقتصاد بودند در عصر سیادت‌شان چاره را در حفظ وضع موجود دیدند و پس از پایین آمدن از سن قدرت شعار واگذاری اقتصاد به بخش خصوصی را سر دادند. اگر چپ‌ها دهه 60 چریک‌گرایانه، سیاست‌ورزی می‌کردند حالا جوانانی از دل محافظه‌کاران بنیادگرا شده و می‌خواهند مسافر راهی باشند که چریک‌های چپ در آن طی طریق کرده‌اند. بالمآل داستان جناح‌های سیاسی ایران، داستان عجیب و غریبی است که سرگیجه می‌آورد.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها