کیومرث یزدانپناه، استاد ژئوپلتیک در گفتوگو با «اعتماد آنلاین»:
ایالات متحده با هدف مهار چین، مناطق حساس مانند خاورمیانه را در بحران و تنش نگه میدارد؛ جهان هنوز از مرحله بینظمی عبور نکرده و تلاش برای نظمدهی نوین بیش از آنکه واقعی باشد، تاکتیکی سیاسی است
یک استاد ژئوپلتیک دانشگاه تهران به «اعتماد آنلاین» گفت: آمریکا نگران ظهور «کدخدای دوم» یعنی چین است و برای مهار آن، میکوشد مناطق حساس و استراتژیک مانند خاورمیانه و خلیج فارس را در کانون بحران و تنش نگه دارد تا از طریق بیثباتی در این مناطق، توازن قدرت جهانی را به سود خود حفظ کند.با این تحلیل، به نظر میرسد آینده جهان، دستکم تا سال ۲۰۳۰، همچنان در مسیر تنشهای بزرگ، جنگهای غیرقابل کنترل و آشوبهای ژئوپولیتیکی پیچیدهتر حرکت خواهد شد.
لیلا پایدار- کیومرث یزدانپناه، کارشناس مسائل بینالملل، در گفتوگو با خبرنگار اعتمادآنلاین درباره چرایی برگزاری اجلاس «شرمالشیخ» و ادعاهایی که در زمینه استفاده تبلیغاتی ترامپ از آن مطرح میشود گفت: با توجه به اینکه یکی از مهمترین رخدادهای سیاسی و امنیتی جهان شب گذشته در شرمالشیخ مصر رقم خورد، طبیعی است که فارغ از اهداف و انگیزههای برگزاری نشست و امضای توافق صلح میان اسرائیل و گروههای درگیر در سرزمینهای اشغالی، بهویژه نوار غزه با محوریت حماس، این رویداد ابعاد گوناگونی دارد که میتوان آن را از منظر سیاسی، امنیتی و بینالمللی مورد بررسی قرار داد.
یزدانپناه بر این باور است که این اجلاس صرفاً گردهمایی برای امضای یک قرارداد دوازدهبندی نیست؛ بلکه پشت این نشست، طرحی بزرگتر و راهبردیتر نهفته است که قدرتهای جهانی، بهویژه آمریکا، پیشگام اجرای آن هستند. ازاینرو، هرگونه دستاورد حاصل از شرمالشیخ برای ترامپ و ایالات متحده، اهمیتی مضاعف دارد؛ چه از منظر اهداف سیاسی و امنیتی و چه از نظر حیثیتی و میدانی.
به گفته این کارشناس بین الملل، ترامپ مدعی است که از زمان آغاز ریاستجمهوری خود، دهها جنگ را پایان داده است و به همین دلیل، موفقیت در پایان دادن به یکی از مهمترین بحرانهای جهانی، یعنی درگیریهای غزه، میتواند برای او از نظر وجهه داخلی و بینالمللی دستاوردی بزرگ تلقی شود. به نظر میرسد سه عامل در این میان اهمیت ویژهای دارد: نخست، وضعیت داخلی ایالات متحده است که درگیر نوعی آشوب و شکاف سیاسی شده و ترامپ و حزب حامی او ناگزیرند این بحران داخلی را بهنحوی مدیریت کنند.
دوم، گفتمان جدید ترامپ است که بر محور قدرت استوار است. دیگر در ادبیات سیاسی آمریکا، خبری از گفتمانهای عدالتمحور یا مبتنی بر مساوات و تعامل پایاپای نیست. در گذشته، روابط میان قدرتها بر نوعی مبادله متقابل و توازن استوار بود، اما اکنون «گفتمان قدرت» جایگزین همه آنها شده است. تنش میان ایران و آمریکا نیز ریشه در همین تفاوت گفتمانی دارد؛ جایی که ایران بر عدالت و برابری تأکید میکند، اما آمریکا در مدار قدرت حرکت میکند. از این منظر، اگر نشست شرمالشیخ مطابق میل واشنگتن پیش برود، میتواند زمینهساز جهشی در سیاست خارجی آمریکا باشد.
سوم، و شاید مهمتر از دو مورد پیشین، پرسش از پایداری آتشبس است. آیا این توافق سهمرحلهای میتواند بهطور واقعی به ثبات و آرامش منجر شود؟ با توجه به تحولات میدانی در سرزمینهای اشغالی و واکنشهای اخیر حماس، چشمانداز روشنی از پایبندی کامل به آتشبس دیده نمیشود. از سوی دیگر، تجربه نشان داده است که ارتش اسرائیل با کوچکترین احساس تهدید نسبت به امنیت ملی خود، بهشدت واکنش نشان میدهد و ممکن است دوباره درگیریها را از سر گیرد.
این استاد دانشگاه افزود: با این حال، اگر این توافق بتواند دستکم بهصورت موقت بحران انسانی در غزه را کاهش دهد و آتشبس را تثبیت کند، میتوان آن را گامی مهم در مسیر ثبات کوتاهمدت دانست. در گام بلندمدتتر، چنین روندی میتواند مقدمهای بر تغییر معادلات ژئوپولیتیکی منطقه باشد. به نظر میرسد پشت این آتشبس، طرحهایی نهفته است که در صورت اجرایی شدن، میتوانند نظم سیاسی و امنیتی خاورمیانه را دگرگون سازند. با این همه، باید پذیرفت که جهان امروز گرفتار بحرانی فراگیر است؛ بحرانی که از لندن و واشنگتن تا پکن، مسکو، تهران، تلآویو و قاهره گسترده شده و اوضاع را پیچیدهتر از هر زمان دیگری کرده است.
او درباره نظم جدید خاورمیانه که آمریکا و اروپا به دنبال تحقق آن هستند گفت: در شرایط کنونی نظام بینالملل، باید واقعبین بود. تنشهای موجود عمدتاً ماهیت جنگی دارند و نشانهها حاکی از آن است که جهان در آستانه تحولی عمیق و گسترده قرار دارد. به باور من، طرح «نظم نوین جهانی» بیش از آنکه هدفی واقعی باشد، تاکتیکی سیاسی و نوعی فریب است. چرا که تحولات سریع و پیچیده امروز نشان میدهد جهان هنوز از مرحله بینظمی عبور نکرده و در جستوجوی ارزشها و روشهای تازهای برای نظمدهی به خود است.
وی در ادامه گفت: نبرد اصلی میان دو مجموعه ارزشی جریان دارد؛ ارزشهایی که غرب مدعی آن است و ارزشهای هنجاری و سنتی که شرق از آن دفاع میکند. در واقع، تقابل میان گفتمان قدرت و گفتمان عدالت، محور اصلی کشمکش جهانی امروز است. رفتارهای نمایشی ترامپ که در ظاهر صلحطلبانهاند، در واقع به دنبال تحکیم نوعی نظام کدخدایی نوین در جهان هستند؛ نظمی که بر سلطه و اقتدار یک قدرت برتر استوار است و علم، پژوهش و خرد جمعی را به حاشیه میراند.
یزدانپناه خاطرنشان کرد: آینده نظم و امنیت جهانی به دو عامل بستگی دارد: درک درست از آینده و نوع همکاریهای بینالمللی. متأسفانه در هر دو حوزه، جهان در وضعیتی تیره و مبهم قرار دارد. در چنین فضایی، آمریکا نگران ظهور «کدخدای دوم» یعنی چین است و برای مهار آن، میکوشد مناطق حساس و استراتژیک مانند خاورمیانه و خلیج فارس را در کانون بحران و تنش نگه دارد تا از طریق بیثباتی در این مناطق، توازن قدرت جهانی را به سود خود حفظ کند.با این تحلیل، به نظر میرسد آینده جهان، دستکم تا سال ۲۰۳۰، همچنان در مسیر تنشهای بزرگ، جنگهای غیرقابل کنترل و آشوبهای ژئوپولیتیکی پیچیدهتر حرکت خواهد کرد.
دیدگاه تان را بنویسید