چشمانداز عربستان در معادلات جهانی؛ نخبگان ریاض درصدد بازتعریف بینالمللی عربستان هستند
روزنامه اعتماد نوشت: نخبگان ریاض درصدد بازتعریف جایگاه بینالمللی ریاض هستند، برخلاف حداقل دو دهه قبل که بیشتر کنشگریهای عربستان اغلب معطوف به منطقه بود.
«عربستانسعودی؛ کنشگر جدید خاورمیانه در سایه نظم جهانی در حال تغییر؟» عنوان یادداشت محمدرضا بابایی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ فضای آنارشی موجود در نظام بینالملل که برآمده از فقدان اقتدار مرکزی و توزیع نامتوازن قدرت میباشد؛ دولتها را به دو دسته تقسیم کرده که عبارتند از: 1- دولتهای پذیرای وضع موجود که یا نقش نظمسازی و حفظ آن را در نظام بینالملل برعهده دارند یا دولتهای ضعیف و ورشکسته که جایی در معادلات قدرت بینالمللی ندارند. 2- دولتهای تجدیدنظرطلب که وضع موجود را به سود خود میدانند؛ سهم بیشتری از توزیع قدرت را خواستار هستند. برخی از دولتهای تجدیدنظرطلب برای تغییر وضع موجود ریسک و هزینه میکنند و برخی دیگر از این دولتها که به تنهایی ظرفیت تقبل ریسک را ندارند سیاست دنبالهروی از دولت تجدیدنظرطلب قدرتمند را دنبال میکنند.
خلأهای موجود در نظام بینالملل بستر را برای بازتعریف تقسیمبندی دولتها فراهم میکند. دولتهایی که در دورهای یک تابع صرف در نظام بینالملل قدیم بودند ممکن است در آینده در صف دولتهای تجدید نظرطلبی قرار گیرند که درصدد ایجاد نوعی توازن منافع در فضای در حال شکلگیری نظم جدید، قرار گیرند تا از این طریق قدرت، بقا و امنیت خود را تضمین نمایند. البته لازم به ذکر است که دولتهای تجدیدنظرطلب نیز باتوجه به وزن و جایگاه ژئوپلیتیکی و ژئواکونومی خود ممکن است برای ایجاد این توازن منافع دست به ریسک بزنند و برخی دیگر از دولتهای تجدیدنظرطلب، توان و ظرفیت سیاسی لازم را برای ریسک ایجاد تغییر نظم جهانی به سود خود را ندارند؛ از این رو، سیاست ائتلاف و دنبالهروی با قدرت تجدیدنظرطلب بزرگتر را در پیش میگیرند. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و رسمیت یافتن نظام تکقطبی با محوریت ایالاتمتحده امریکا، عربستانسعودی تابعی از توابع این نظم بود و رویکرد نسل قدیم نخبگان از یکسو و وابستگی صرف این کشور به نفت باعث شد تا ریاض ضمن پذیرش این نظام تکقطبی، نقشش تنها به تحولات منطقهای محدود شود. ظهور قدرتهای نوظهور جدید در شرق آسیا، اورآسیای مرکزی و امریکای جنوبی در بیش از دو دهه اخیر، نظام تکقطبی موجود را با چالشهای جدی مواجه کرد.
در حال حاضر نظام بینالملل در حال گذار از یک نظام تکقطبی به یک نظام چندقطبی است. بازه زمانی گذار از نظم قدیم به نظم جدید موجب یک سلسله منازعات، انقلابها و جنگها در سطح منطقه و جهان گردید و خلأهای سیاسی و امنیتی فرصت را برای بازیگری بازیگران تجدیدنظرطلب همچون عربستانسعودی فراهم کرد تا بتواند سهم عظیمی از قدرت و امنیت را نه صرفا در سطح منطقهای بلکه در سطح بینالمللی کسب نماید. ظهور نسل جدیدی از نخبگان سیاسی در ریاض، با خوانشی نوگرایانه از دین و منافع ملی منتج به ترسیم یک چشمانداز درهم تنیدهای به نام سند چشمانداز 2030 شد. حاکمان عربستان با این سند چشمانداز به پیشواز نظام چند قطبی آینده رفتند به این امید که کشورشان جایگاه سیاسی مهمتر از جایگاه کنونی در سطح منطقه و بینالملل دست یابد.
چین شریک مهم عربستان در نظم جهانی در حال گذار
سند چشمانداز 2030 نمود و نماد سیاستهای داخلی و خارجی محمد بن سلمان است که سعی دارد جایگاه عربستانسعودی در نظام بینالملل را بازتعریف نماید. چین نیز در عرصه نظم جهانی یک قدرت تجدیدنظرطلب است که سعی دارد نظام تکقطبی ایالاتمتحده را به چالش بکشد. پکن با طرح ابرپروژه کمربند و راه گامی مهم در معماری نظم چندقطبی آینده برداشت؛ فارغ از اینکه این پروژه تا چه اندازه موفق بود و به اهدافش رسید؛ ریاض نوعی همپوشانی میان سیاستها و راهبردهای مندرج در سند 2030 با اهداف کلان پروژه کمربند و راه پکن میدید. این مساله نقش اساسی در تقویت روابط سیاسی و اقتصادی دو جانبه میان عربستان و چین ایفا کرد. ریاض به دنبال تنوع بخشیدن به اقتصاد و کاهش وابستگی به نفت بود، این امر مستلزم جذب سرمایهگذاریهای خارجی است. در مقابل، بنادر مشرف به خلیجفارس و دریای سرخ و زیرساختهای ترانزیتی و لجستیکی عربستان، به این کشور توان و ظرفیتهای ژئوپلیتیکی و ژئواکونومی ممتازی داده است و میتواند یکی از چند مسیر جایگزین چین برای دسترسی به بازارهای اروپا و آفریقا باشد. در بعد سیاسی نیز، رویکرد موازنه منافع در عرصه نظم جهانی در حال گذار برای کسب سهم بیشتری از قدرت و منافع و تضمین امنیت نقاط مشترکی هستند که عربستان و چین در آن با هم تفاهم دارند. تلاش ریاض برای تنوعبخشی به متحدان و شرکا
در راستای کاهش وابستگی به واشنگتن و راهبرد پکن برای عدم اتکا به یک یا چند کریدور و مسیر ترانزیتی در چارچوب بازدارندگی در برابر رقبا، شراکت و تفاهمات سیاسی و راهبردی دو کشور را در یک دهه اخیر بیش از گذشته تقویت نمود. دکترین «چرخش به شرق» در سایه راهبرد خروج تدریجی ایالاتمتحده از خاورمیانه، عربستان را برای یافتن متحدان جدید به خصوص از میان رقبای امریکا ترغیب کرد تا از این طریق در عین تنوعبخشی در مناسبات دیپلماتیک توازن را بین پکن و واشنگتن ایجاد نماید.
قرائت جدید نخبگان ریاض در عصر در حال گذار
قرائت پادشاهیهای اول و دوم عربستان از اسلام بیشتر مبتنی بر سلفیت نئو کلاسیکی بود که محمد بن عبدالوهاب پرچمدار آن بود، اما در پادشاهی سوم سعودی که ملک عبدالعزیز بنیانگذار آن بود، قرائت نخبگان حاکم از اسلام توام با سلفیت نئوکلاسیک نجد و عقاید مرجئه بود؛ این نحله فکری که بعدها به مدخلیه یا جامیه شهرت پیدا کرد به جزو جداییناپذیر مولفههای قدرت نرم ریاض در سیاست خارجه تبدیل شد. عربستانسعودی در چند دهه اخیر از سالهای پایانی جنگ افغانستان تا امروز از تفکر مدخلیگری به عنوان یک ابزار استفاده میکند تا دامنه نفوذ سیاسی و فرهنگی خود را بسط دهد و از آن به مثابه حربهای علیه رقبای منطقهای یا پیشبرد اهداف سیاسی خاصی استفاده نماید. دو تحول مهم در خاورمیانه باعث شد تا قرائت رایج عربستان، نقش و جایگاه ریاض را در مناسبات منطقهای و بینالمللی به عنوان یک کشور تاثیرگذار تقویت نماید. ظهور داعش و سقوط بخش قابلتوجهی از سوریه و عراق به دست این گروه و گسترش دامنه نفوذ این گروه تروریستی در مناطق مختلفی از جهان، یک معضل خطرناک و حساس برای جامعه جهانی ایجاد کرد.
داعش متاثر از نحله کلاسیک سلفیت است و مرزهای بینالمللی و نظام بینالملل را به چالش میکشید؛ قرائت مدخلیسم رایج در عربستان نقطه مقابل این تفکر قرار داشت که در سایه فعالیتهای فرهنگی و رسانهای به چند زبان مختلف تا حد زیادی توانست در تضعیف قرائت داعش سهیم باشد. تحول دیگری که بر نقش و جایگاه عربستان در نظم جهانی در حال گذار میافزاید مربوط به مساله فلسطین است. ریاض یکی از ضلعهای طرح موسوم به معامله قرن است. سوای تردید و تشکیکهای رهبران عربستان در قبال چشمانداز جنگ غزه، این کشور نقش اساسی را در جنگ رسانهای علیه نوار غزه داشت و میتوان گفت به نوعی با خوانشها و برداشتهای رسمی اسراییل از نبرد غزه و مساله فلسطین همپوشانی دارد. رسانههای رسمی و غیررسمی وابسته به عربستان از یکسو و شخصیتهای نزدیک به حکومت از سوی دیگر با ارایه تحلیلها و خوانشهایی همسو با مصالح نخبگان ریاض، نقش محوری را در مهندسی افکار عمومی جهان عرب برای پیشبرد معامله قرن و سیاست عادیسازی با اسراییل، ایفا کردند.
چشمانداز عربستان در معادلات جهانی در سایه نظام چند قطبی
اصلاحات بنیادین و در عین حال درهمتنیده سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی عربستان که در قالب سند 2030 تدوین شده است؛ نمود و نماد سیاستهای جاهطلبانه محمد بن سلمان است. چرخش در سیاست خارجی و بازتعریف و تجدیدنظر در مناسبات سیاسی، تغییر در ساختار اقتصادی وابسته به نفت و تلاش برای جذب سرمایهگذاری خارجی و تبدیل کشور به یکی از قطبهای سرمایهگذاری و ترانزیت جهانی و درنهایت گذار از قرائتهای سنتی و ارایه خوانشی متناسب با مقتضیات سیاسی روز جملگی حاکی از این مساله است که نخبگان ریاض درصدد بازتعریف جایگاه بینالمللی ریاض هستند، برخلاف حداقل دو دهه قبل که بیشتر کنشگریهای عربستان اغلب معطوف به منطقه بود، اما عربستان هنوز برای تثبیت جایگاه خود در نظام بینالمللی آینده با چالشهای داخلی و خارجی که آمیختهای از تضاد منافع و رقابتهای ژئوپلیتیکی است؛ روبهرو خواهد شد و در صورت مدیریت و غلبه بر آنان میتواند نقش تاثیرگذاری را در نظم بینالمللی آینده ایفا کند.
دیدگاه تان را بنویسید