که باشد پس هر فراقی ، وصالی
جواد دلیری سردبیر
اعتمادآنلاین- سال فراق و وصال؛ تعبیری متفاوت از سال ١٣٩٥، سالی که دوران بدون اکبر هاشمیرفسنجانی در ایران آغاز شد، سپهر سیاست ایران یک نماد بزرگ سیاستورزی و انقلابیگری را از دست داد. و نیز سال بدون پلاسکو، بدون کیارستمی و بدون نمادهای سنتی. ملت ایران در سال ٩٥ دراندوه، هم پیوسته، متحد شدند. فرقی هم نداشت «آیتالله» رخت بربندد یا شهروندی عادی در زیر آواری در شهر. نمادهای رفته، مردم را به هم پیوسته کرد. سیمای بیم و امید در ایران برای مردم نمایان است. همان اندازه که خوزستان برایشان دلخراش بود، سیستان و بلوچستان آنان را اندوهگین کرد. اگر آوار پلاسکو جانها را آتش زد، آتش قطار سمنان دلها را هم سوزاند.
در غم فراق، وفاق در بدرقه
روزنامهنگاری در سالروز ورود امام به کشور برای غیبت و رحلت هاشمیرفسنجانی پس از ٤٠سال تعبیر «حاضرِ غایب» را به کار برد. او درست میگفت. در روز تشییع «آیتالله » حزن ملت فرو ریخت و بدرقه او را به نگین همبستگی و بدرقه ملی تبدیل کردند. حضور انبوه مردم در مراسم تشییع هاشمیرفسنجانی نشان داد هاشمی نهتنها در حیات خود اثرگذار بود که در ممات هم توانست نقشآفرینی کند. هستند کسانی که در احصای میراث «آیتالله» به سروقت سازندگی، پایانبخشیدن به جنگ تحمیلی، تلاش برای از قوه به فعل درآوردن امیال و آرزوهای میرزاتقیخان امیرکبیر و شاید بالاتر از همه، به سروقت انقلاب و نقش او در تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران میروند.
اینها قطعا جزو میراث ماندگار وی هستند. او موفق شداعتدال و میانهروی را سرانجام در قالب یک گفتمان نیرومند و پایدار در ایران اسلامی به پا دارد. اگرچه رنج و زجر بسیاری در سالهای پایانی حیاتش کشید، اما حضور خیل عظیم جوانان دههشصتی و هفتادی در تشییعجنازهاش نشان داد که آن زجرها خیلی هم بیحاصل نبودهاند و او موفق شد تا سرانجام اعتدال و میانهروی را در ایران اسلامی نهادینه کند. حضور میلیونی مردم در آیین تشییع و وداع با هاشمی، پیامی آشکار برای همه بود، فراق او وفاق ملت بود.
غروب یار ، امید به صبح دیدار
سال ٩٥ در حالی به پایان میرسد که از میان یاران صدیق امام و رهبری معظم انقلاب، هاشمیرفسنجانی هم راهی دیار باقی شده و یک جریان سیاسی که دغدغهاش اصلاح از درون با مشی معتدل و عاقلانه است بزرگترین پشتوانه درونحاکمیتی خود را از دستداده است. اما اصلاحطلبان بسیار زودتر از آنچه تصور میشد خود را بازیافته و تلاشهایشان را برای کاستن از خلأ سخت و ثقیل نبود هاشمی به کار گرفتند. ایام پیروزی انقلاب خاصه در سالهای اخیر همیشه با جرقههای کوچکی همراه بود که دم از لزوم
وحدت ملی میزد.
امسال اما این خواسته به یک مطالبه جمعی از سوی نیروهای سیاسی جریان اصلاحات بدل شد. آنها خیلی زود فهمیدهاند که کشتی انقلاب اگر قرار است راه به ساحل امید ببرد جز با تدبیر و تعامل با راهبر مدبرش حاصل نمیشود. همین است که از رهبر اصلاحات تا تئوریسینها تاکید بر نقش بیبدیل رهبری معظم انقلاب بر اتحاد و وحدت کردند. اصلاحطلبان امیدوارند با پاسخی از سر مهر و دلسوزی مواجه شوند. پاسخی که شاید نشانههایش برای نشانهشناسان سیاست در ایران بروز کرده است.
سال ٩٥ با شوک در عرصه بینالمللی نیز همراه بود. پیروزی دونالد ترامپ، نامزد جنجالی جمهوریخواهان در رقابتهای انتخاباتی ایالات متحده عملا جهان را در ملغمهای از بینظمی و نگرانی فروبرد. معادلههایی که درچند دهه گذشته قالبمند شدهاند و روابطی که به شکل تاریخی و سنتی میان کشورها برقرار شده همه و همه با حضور مرد زردموی در کاخ سفید متحول شدند. جهان در خوشبینانهترین حالت گرفتار چهار سال ابهام در سیاست ورزی امریکاییها و روابط فراآتلانتیکی این کشور با بسیاری از دوستان و متحدان بینالمللیاش شده است. آینده روابط با امریکا نه فقط با ایران به دلیل توافق هستهای که با جهان نیز در حالت ابهام کامل قرار دارد. همه از روسها تا اروپاییها در نوعی صبوری استراتژیک به سر میبرند و تلاش میکنند فاصله ایمن با دولت جدید امریکا را حفظ کنند.
اروپاییها در چنین شرایطی به سیاست افزایش انسجام و اتحاد درون اروپایی روی آوردهاند و روسها نیز بر مدار مدارا پیش میروند. دونالد ترامپ از زمان روی کار آمدن بر پرونده ایران بیش از هر پرونده سیاست خارجی دیگری متمرکز شده است و همزمان با این تلاشها برخی از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای هم تلاش میکنند با بهانهگیریهای متفاوت از ایران، پای امریکا را به درون خاورمیانه بکشند و از ایران اولویتسازی منطقهای برای رییسجمهور جدید امریکا بکنند. در چنین شرایطی ایران بیش از هرزمان دیگری برای بهرهبرداری از دستاوردهای توافق هستهای و همزمان ممانعت از بهانهگیریهای جدید امریکا و برخی متحدانش در منطقه به انسجام، اتحاد و حفظ وحدت کلمه نیاز دارد.
فصلی که در سرمای بهمنماه همه یاران خمینی کبیر را بار دیگر گرد هم آورد. چه آنکه امروز هیچ کسی نیست که بر این اعتقاد نباشد که علل موجده انقلاب، علل مبقیه انقلاب است. این همان چیزی است که هم امام خمینی و هم آیتالله خامنهای در مقام رهبران ایران اسلامی بارها به آن تاکید کردهاند. علل مبقیه انقلاب اسلامی همان چیزی است که امام خمینی بیش از ٣٥٦٥ بار تحت عنوان «همه» و «ملت» به آن اشاره کرده است. ٣٩ سال پیش ایرانیان نتیجه با هم بودن را چشیدند و توانستند خواست خود را بر رژیمی که به اصالت مطالبات مردم توجهی نداشت، تحمیل کنند.
راهحل ساده است. کافی است تا رنگ واقعیت به مطالبات مردم پاشیده شود. بایدها و نیازهای امروز ایران و ایرانی همانی است که رهبری نظام و رییس دولت میگویند و دنبال میکنند. در عرصه سیاسی رفاقتهایی همچون رفاقتهای ١٢ بهمن ١٣٥٧ باید احیا شود و جای تخاصمها و تنازعها را بگیرد.
«انشقاق و انشعاب» باید جای خود را به «اتحاد و اتصال» بازیگران و مدیران کشور دهد. قلوب و اذهان کارگزاران و سیاستمداران امروز همچون ذهن و قلب مبارزان دیروز انقلاب باید با هم باشد نه بر هم. «اقتصاد مقاومتی» و «تعامل اقتصادی با جهان» برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی در عرصه بینالملل و چرخیدن چرخ زندگی مردم در داخل که همانا به افزایش اعتماد مردم به حاکمیت منجر میشود یک ضرورت غیرقابل انکار است.
حالا در آستانه انتخاباتی دیگر فراق هاشمی و غم نهان آن باید جای خود را به امید به صبح دیگری دهد، باید طرحی نو درانداخت و رفاقتهای ١٢ بهمن ١٣٥٧ را با وجود فقدان بسیاری از اعضای شورای انقلاب همچون آیتالله هاشمیرفسنجانی و آیتالله موسوی اردبیلی احیا کرد و چه کسی با بازتولید رفاقتهای انقلابیِ انقلابیون، همانهایی که امروز اصلاحطلب و اصولگرا شدهاند و میخواهند مطالبه رهبری و مردم را عملیاتی کنند، مخالف است؟برای رسیدن به ساحل امن آرامش و عبور از پیچهای تند و تیز مصایب و مشکلات کافی است سرها را به عقب برگرداند و سی و هشت سال شیرین و تلخی که پشت سر گذرانده شده را یک بار با رمز برادری و منافع ملی مرور کرد. امروز همه از چپ و راست و میانه میتوانند با دیدبانی و راهبری راهبردی ایشان همان راهی را بروند که پیش از این با بنیانگذار انقلاب رفتهاند. این راه را مجدد میشود رفت به شرط آنکه مهر و محبتهای آسیب دیده گذشته انقلابیون رو به نقطه بهمن ٥٧ بازگردانند. اتحاد ملی پیشنیاز همزبانی و همدلی ملی است.
آتش پلاسکو، غم سمنان و اندوه اهواز
پنجشنبه ٣٠دی ٩٥ «تهران» فروریخت و نه فقط یک ساختمان قدیمی. این روز دردناک قامت تهران را خمیده کرد و دل همه را شکست و روز مهمی در تاریخ کشور و شهر تهران ثبت شد. قهرمانانی را از دست دادیم. قهرمانان ملی ایرانزمین «ایستاده در آتش» ماندند تا از جان و مال مردم محافظت کنند. قهرمانان ناشناس آتشنشان، شعلههای سرکش و خشمگین و سوزان را مهار کردند تا شهر در امان باشد. شعلههایی آنقدر بیرحم که همهچیز را بلعیدند، مردان بیادعای شهرمان را هم بلعیدند. آن، روز مردانی بودند که با قلبی لبریز از عشق و دستانی سرشار از مهر، خود را به آب و آتش میزنند تا مرهمی باشند بر زخمهای همشهریان خود... و چگونه میتوان جبران کرد این همه از خودگذشتگیها را... امافراق این جانها شهر را متحد کرد و اشک شهر سرازیر شد. مردم بر شجاعت و استواری قهرمانان خود ایستادند و در سوگ آنها همدرد و همدم خانوادههایشان شدند. خیلیها داغدار شدند، خیلیها غصهدار شدند، اما امید همچنان از دل آوارها و شعلهها زنده ماند، زندگی جریان دارد. باید از دیروز درس گرفت و باید صبور بود. پلاسکو اینگونه خود تبدیل به یک وفاق ملی شد. یک هم پیوستگی در اندوه. همچنان که
قطار تبریز - مشهد در ایستگاه سمنان سوخت و دلها آتش گرفت. همان اندازه که خوزستان برایشان دلخراش بود، سیستان و بلوچستان آنان را اندوهگین کرد. از همه دلخراشتر بود نشستن گرد «خاک» بر چهره مردمان خاکی خوزستان. اما همه این حوادث با دردناکیاش یک چیز بیشتر نداشت؛ همبستگی ملی و در کنار یکدیگر بودن.
فراق کیارستمی وصال فرهادی
فراق تنها در سیاست نبود، صحنه فرهنگ هم کم فراق نداشت و هواداران و دوستداران فرهنگ را در اندوه برد. مرگ کیارستمی، بدرود داود رشیدی، نابهنگامی درگذشت دنیا فنیزاده و حسن جوهرچی و... این فراق اما بازهم ملت اندوهگین را بههم پیوسته کرد و در فراق آنان متحد. اندوهِ انبوهِ جامعه در پی مرگ ناگهانی عباس کیارستمی- عکاس، نقاش، فیلمساز و هنرمند جهانی ایران نمایانترین تجلیل از یک هنرمند بود، تجلیلی در فراق او همانند تجلیل از افتخارآفرینی اصغر فرهادی در حیات او. این دو هر دو، مردم را به هم پیوسته کرد چه فراق کیارستمی چه امید فرهادی. روز تشییع کیارستمی روز زندگی بخشیدن دوباره به هنر بود در آیین وداع با هنرمندی که تمام در تمام، زندگی بود.
* * *
اینک سال ١٣٩٥ پایان مییابد و
باز جوید روزگار وصل خویش
سالی که برای ما و برای جهان گذشت همچون سلف و خلف همیشگیاش پر بود از حوادث و وقایع تلخ و شیرین. در این سال خوف و رجا، ترس و شجاعت، دلسوزی و دلشادی، پیروزی و شکست، آشتی و قهر و... همسان و همگام پیش آمدند و سالی دیگر را ساختند اما این سال برای ما، از حیث سه رویداد و حادثه و اتفاق ویژهتر و خاصتر شد؛ پیروزی دونالدترامپ در انتخابات ایالات متحده امریکا، چند ریشتری جهان امروز را لرزاند و استرس و اضطراب را راهی دلهای دموکراسی خواهان جنگ گریز کرد. در ایران برج پلاسکو، این نخستین نماد توسعه شهری تهران آتش گرفت و فروریخت تا ریزش و سوزشش، دلها را بسوزاند. و در آخر رحلت مخزن الاسرار انقلاب آیتالله هاشمیرفسنجانی، این سه اتفاق مثل هر پدیدهای ظاهری دارد و باطنی. اگر آمدن ترامپ تونل وحشت دنیای امروز را ترسناکتر کرد اما در باطنش، ائتلافی میان دموکراسیخواهان دو جهان آفرید. اگر در ایران، پلاسکو به هر دلیل آتش گرفت و دلمان را آتش زد اما در خودنمایی آتشها و آوارها، مردم ایران، یکی شدند و دعا خواندند و بیش از هر زمان دیگری دغدغه و خواستشان، همرنگ بود. یا وقتی خبر رسید پیک اجل از امیرکبیر انقلاب سرشار شده، ایران
مشکیپوش شد و بازهم نگران که سیاست و ایران منهای شیخاکبر هاشمیرفسنجانی چگونه خواهد بود. فراق اکبر اما وفاق ملت شد. همه از هر طیف و طایفه، با هر مشی و سلیقه از یمین و یسار سیاست به مرکز شهر آمدند تا دستمریزادی یک صدا به مردی بگویند که از متن قدرت دور شد و حنجرهاش، بازتابدهنده صدای مردم شد.
سه ضلع مثلث ترسناک و دلهرهآور ٩٥ اما با اتحاد دموکراسیخواهان جهان علیه راستهای افراطی، همصدایی ملت در ماجرای پر درد پلاسکوی تهران و وفاق ملی برای فراق مرید امام و رفیق رهبری، نویددهنده و نشاندهنده آن است که نباید رنگ رخساره حوادث نگرانکننده را دید که هر اتفاقی هر آنقدر دالی دارد و مدلولی، میتواند در کنار خوفهایش، پر از رجا باشد؛ رجائی از جنس وفاق در حوزه سیاست؛ آنچه که یک سال پیش میان اعتدالگرایان و عملگرایان و اصلاحطلبان رقم خورد و موجبات دور شدن افراطیها از مرکز تصمیمگیری و تصمیمسازی را فراهم ساخت. یا وفاق اصلاحطلبان در حمایت از شیح حسن روحانی و برقراری ارتباطی نوین با رهبری که بوی «بازگشت اعتماد» میدهد.
فراق آرامش با آمدن ترامپ، فراق آتشنشانان با سوزش و ریزش پلاسکو و فراق هاشمیرفسنجانی با دیدار معاون اول دولت اعتدال با مقام معظم رهبری به ما آموخت که بهنگام لشکرکشی ترس و غم ناامیدی اتفاقات دیگری ثبت میشود که همه دلهای مضطرب را به ساحل امن آرامش میرساند. مثل همه افعال پر مهر مردم ایران برای آتشنشانان، و صدای واحدشان در بدرقه آیتالله هاشمی وخبرهای امیدوارکننده از احیای ارتباط اصلاحطلبان با رهبری.
سالی که بر ما گذشت، غمناک بود و سالی که پیش روی ماست از بهارش پیداست
که آید پس هر نشیبی فرازی
که باشد پس هر فراقی وصالی*
* بیتی از ابوالفرج رونی، شاعر ایرانی نیشابوری قرن ٥ و ٦
دیدگاه تان را بنویسید