کد خبر: 562196
|
۱۴۰۱/۰۴/۱۶ ۰۷:۳۴:۵۱
| |

نقشه وحشتناک پسر نوجوان برای زنان در بهشت زهرا

یکی از شاکیان گفت: داشتم فاتحه می‌خواندم که یک‌دفعه متهم از پشت سر دهانم را گرفت. خیلی ترسیده بودم. او با تهدید چاقو در حالی که روسری و چادرم را از سرم انداخته بود، خواست هرچه همراه دارم به او بدهم.

نقشه وحشتناک پسر نوجوان برای زنان در بهشت زهرا
کد خبر: 562196
|
۱۴۰۱/۰۴/۱۶ ۰۷:۳۴:۵۱

پسری نوجوان از زنانی که برای زیارت اهل قبور به بهشت زهرا می‌رفتند با تهدید سلاح سرد، خفت‌گیری می‌کرد. او از سوی پلیس دستگیر شده و اکنون در بازداشت است. گفت و گوی جوان با این متهم را بخوانید.

*چند سال داری؟

۱۷ سال.

*سابقه هم داری؟

خیر.

*چرا فکر سرقت افتادی؟

به خاطر پرداخت اقساط موتوری که قسطی خریده بودم.

*شگرد سرقت را از کجا یا از چه کسی یاد گرفتی؟

یک‌بار به بهشت زهرا رفته بودم، جمعیت زیادی بود که چشمم به طلای یک زن افتاد. همانجا وسوسه شدم و فکر کردم روز‌های بین هفته خلوت و فرصت خوبی برای خفت‌گیری است. این شد که پلاک موتورم را مخدوش می‌کردم و با آن برای ارتکاب جرم به بهشت زهرا می‌رفتم.

دختر شاکی چه گفت

شاکی، دختر جوانی بود که در نزدیکی متهم ایستاده بود. او با عصبانیت متهم را نگاه می‌کرد که به سؤالاتم پاسخ داد.

*معمولاً آخر هفته‌ها شلوغ است، چطور متهم توانست زورگیری کند؟

آخر هفته نبود و من بین هفته به خاطر اینکه خلوت است و ترافیک نیست، به بهشت زهرا رفته بود.

*سر مزار چه کسی بودی؟

۲۵ سالی می‌شود که پدرم فوت کرده است. در این سال‌ها هر وقت دلم می‌گرفت سر مزار پدر و پدربزرگم می‌رفتم و تا حالا مشکلی برایم پیش نیامده بود. هنوز هم در شوک آن روز هستم.

*درباره آن روز توضیح می‌دهی؟

خیلی سخت است، ولی برای اینکه هشداری برای خواننده‌ها باشد، می‌گویم تا بیشتر حواسشان را جمع کنند. روز دوشنبه بود که دلم گرفت، به همین خاطر تصمیم گرفتم بر سر مزار پدرم بروم. ساعت ۲ بود که از محل کار با ماشین راه افتادم و به بهشت زهرا رسیدم. سر قطعه که رسیدم، پارک کردم و از ماشین شیشه گلاب و دسته‌گلی را که خریده بودم، برداشتم. به طرف مزار راه افتادم. داشتم فاتحه می‌خواندم که یک‌دفعه متهم از پشت سر دهانم را گرفت. خیلی ترسیده بودم. او با تهدید چاقو در حالی که روسری و چادرم را از سرم انداخته بود، خواست هرچه همراه دارم به او بدهم. گفتم، کیفم داخل ماشین است و فقط یک گوشواره در گوشم هست. متهم آن را گرفت و رفت. باور کنید اگر چند ثانیه دیگر دستش را از روی دهانم برنمی‌داشت خفه می‌شدم. هنوز ترس آن روز مرا رها نمی‌کند. خدا او را نبخشد، با این کار نه‌تن‌ها مرا، بلکه روح پدرم را نیز خیلی آزرده کرده است.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها