شیرین هانتر:
نقش اسراییل در تعیین سیاست امریکا قابل انکار نیست/ برجام مرده است و باید طرحی نو در انداخت
هانتر میگوید اروپا توان مقابله با اقدامات و سیاستهای امریکا را نداشته و ایران نباید امیدی به اروپا داشته باشد. او همچنین معتقد است تغییر دولت در امریکا نمیتواند تغییری جدی در خصوص آینده توافق هستهای ایجاد کند.
اعتمادآنلاین| اروپا تا مرز همراهی با امریکا در موضوع تمدید تحریم تسلیحاتی پیشرفته و گمانهزنیها از پیشنهاد کشورهای اروپایی برای تمدید موقت این تحریمها حکایت دارد. این وضعیت در پنجمین سالگرد انعقاد توافق هستهای و در شرایطی که امریکا تمام توان خود را به کار بسته تا برجام را نابود کند، سبب شده تا نگرانیهای زیادی پیرامون حوادث آینده به وجود آید. «اعتماد» در گفتوگو با «شیرین هانتر» کارشناس مسائل ایران و استاد دانشگاه جورج تاون در واشنگتن به بررسی این موضوع پرداخته است. هانتر میگوید اروپا توان مقابله با اقدامات و سیاستهای امریکا را نداشته و ایران نباید امیدی به اروپا داشته باشد. او همچنین معتقد است تغییر دولت در امریکا نمیتواند تغییری جدی در خصوص آینده توافق هستهای ایجاد کند. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
پنج سال پس از نهایی شدن توافق هستهای، در وضعیتی به سر میبریم که امریکا از برجام خارج شده و کشورهای باقیمانده در توافق قادر به اجرای تعهداتشان نیستند. در این شرایط گمانهزنیهای زیادی پیرامون آینده برجام مطرح میشود. ارزیابی شما از شرایط موجود و پیشبینیتان از آینده پیش روی توافق هستهای چیست؟
من فکر میکنم برجام مرده است و باید طرحی نو در انداخت. به عقیده من برجام زمانی مرد که ایالات متحده از برجام خارج شد و طرف اروپایی نتوانست به تعهداتش در قبال ایران عمل کند. اروپا در توافق هستهای تعهد داده بود که تحریمها برداشته میشوند و علاوه بر برقراری تجارت و مبادلات بازرگانی معمول، سرمایهگذاریهایی نیز در ایران صورت خواهد گرفت. در عمل اما زمانی که امریکا تصمیم به خروج از برنامه جامع اقدام مشترک گرفت، همه این تعهدات به کنار رفت و اروپا نتوانست در تأمین منافع اقتصادی تهران نقشی ایفا کند. ایران نیز یک سال صبر را در پیش گرفت و بعد به عقیده من بدون محاسبه تبعات آن، اقدام به برداشتن گامهای کاهش تعهدات کرد. البته این اقدام ایران قابل فهم و قابل درک بود اما نتیجه مثبتی در پی نداشت و نمیتوانست منافع ملی را تأمین کند. راز نابودی توافق هستهای را نه فقط در درون این توافق که باید در دورنمای روابط تهران و واشنگتن جست. این آگاهی وجود داشت که محتوای مذاکرات ایران و کشورهای 1+5 یعنی مساله هستهای تنها مساله مورد اختلاف ایران و امریکا نیست اما تبدیل به نماد اختلافات دو کشور شده است. در نتیجه میشد انتظار داشت که روزی کار به اینجا برسد. در شرایط فعلی من امیدی ندارم که اروپا تمامقد به صحنه بیاید و با امریکا رودررو شود تا بخواهد توافق هستهای را نجات دهد چرا که این مساله با واقعیات موجود در روابط اروپا و ایالات متحده همخوانی ندارد. ما میدانیم نه رفتار امریکا و نه رفتار اروپا براساس «حق» و «قانون» نیست اما در روابط بینالملل این حق و قانون نیستند که تعیینکنندهاند.
برجام توافقی است که به آژانس انرژی اتمی اجازه میداد دسترسی بیسابقهای برای نظارت بر فعالیتهای ایران داشته باشد و به اذعان دولتهای اروپایی مانع از دستیابی ایران به سلاح هستهای شود. آیا اقدام امریکا در خروج از این توافق نشان نمیدهد که مساله هستهای بهانهای برای محدود کردن ایران در دیگر حوزههاست؟
نه! نمیتوان گفت مساله هستهای صرفا بهانه است اما نگرانیهای امریکا بسیار فراتر از مساله هستهای است. شما میدانید که یک ایران هستهای قوی میتواند در موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه بسیار اثرگذار باشد و این تهدیدی برای اسراییل است. یکی از اهداف اسراییل همواره این بوده که برتری نظامی بر دیگر کشورهای منطقه داشته باشد و من معتقدم در شرایط متعارف هیچگاه یک کشور با جمعیت اسراییل و با سلاحهای متعارف نمیتواند بر کشوری نظیر ایران برتری پیدا کند. از همین رو است که از مدتها پیش اسراییل به سلاح هستهای دست پیدا کرده و از این طریق به دنبال برتری نظامی بر دیگر کشورهای منطقه است. امریکا نگران است که اگر کشوری دیگر به سلاح هستهای دست پیدا کند، اسراییل بهطور کلی در موضع ضعف قرار گیرد. آنها برجام را کافی نمیدانند و به همین دلیل در پی توافقی بسیار فراتر هستند که از جمله شرایطش عدم غنی سازی اورانیوم در ایران باشد. اگر به گذشته نگاهی بیندازیم در گذشته صدام حسین نیز قصد دستیابی به سلاح هستهای در تأسیسات اوسیراک داشت اما این موضوع برای اسراییل قابل تحمل نبود و سرانجام این تاسیسات طی یک بمباران هوایی نابود شد. این روزها که گمانهزنیها پیرامون نطنز را میخوانم و میبینم که رسانههای امریکایی از نقش احتمالی کشورهای خارجی صحبت میکنند، احساس نگرانی میکنم؛ زیرا از پیش از انقلاب نیز سیاست خاورمیانهای بهشدت تحت تأثیر اسراییل بود. باید توجه کرد هرچند کشورهای اروپایی نیز در مساله هستهای طرفدار سازش با ایران هستند، اما در مساله اسراییل در کنار امریکا ایستادهاند.
یعنی به نظر شما این نفوذ اسراییل روی امریکا بود که باعث شد ایالات متحده از برجام خارج شود؟
اگر به فشارهایی که لابیهای طرفدار اسراییل در سالهای اخیر وارد کردند نگاهی بیندازیم و به خاطر آوریم که نتانیاهو چگونه در سخنرانی خود گفت ترامپ را مجبور به خروج از توافق هستهای کرده، این نگاه، نگاهی غیر منطقی نیست که بگوییم نقش اسراییل در تعیین سیاست امریکا قابل انکار نیست.
ایران تاکنون در دو مقطع تلاش کرده تا مساله هستهای را حل کند. یک بار در سال 1382 و بار دیگر در سال 1394، بیانیه سعدآباد و توافق برجام حاصل تلاشهای تهران بود. اما در هر دو مقطع شاهد بودهایم که کشورهای اروپایی نتوانستند بدون امریکا کاری را پیش ببرند. با این وضعیت آیا کشورهای اروپایی جایی در آینده پرونده هستهای ایران دارند یا این فقط امریکاست که طرف حساب ایران است؟
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بسیاری از معادلات سیاسی در جهان دستخوش تغییر شد و از جمله این تغییرات میتوان به وقوع تنشهایی در روابط دو سوی آتلانتیک اشاره کرد. اروپا و امریکا در برخی مسائل دچار اختلاف نظر شدند اما واقعیت امر این است که دست کم در میانمدت روابط نزدیکی در حوزههای اقتصادی و امنیتی خواهند داشت مگر آنکه امریکا مستقلا تصمیم بگیرد به حمایت امنیتی و نظامی از اروپا پایان دهد. باید توجه کرد که هنوز اروپا و به ویژه کشورهای اروپای غربی، روسیه را یک تهدید میدانند. شاید نه یک تهدید بالفعل بلکه یک تهدید بالقوه که ممکن است در آینده خطرساز شود. به همین دلیل بر اساس موازنه و اصل بازدارندگی کشورهای اروپایی میخواهند امریکا از آنها حمایت کند. طبیعی است که این حمایت نظامی و امنیتی یک بهایی دارد و بهای آن نیز به عقیده من استقلال اروپا در تصمیمگیریهای بینالمللی است. اساساً این ایده که فکر کنیم اروپا به دنبال مقابله جدی با سیاستهای امریکا خواهد بود اشتباه است. این اسمش آنطورکه برخی در داخل ایران میگویند دستنشاندگی نیست بلکه تصمیم اروپاییها بر اساس منافعشان این بوده که حمایت امریکا را در حوزههای نظامی و امنیتی داشته باشند و در مقابل در دیگر حوزهها با امریکا همکاری کنند. ایران باید با این واقعیت کنار بیاید و بر اساس این واقعیت سیاست خارجی خود را طرحریزی کند.
این سوال وجود دارد که به رغم دشمنی دیرینه مورد اشاره شما میان ایران و امریکا، در دوره ریاستجمهوری آقای اوباما شرایط دگرگون شد و دو کشور به سوی کاهش تنش پیش رفتند. چه شد که این مسیر کاهش تنش به ناگهان به یک دشمنی حداکثری تبدیل شد. در کنار انتخابات و پیروزی یک جمهوری خواه چه متغیرهایی در این زمینه اثرگذار بودند؟
متغیرهای زیادی در این زمینه تأثیرگذار بودند. اول اینکه باید در نظر داشت، اوباما یک رییسجمهور استثنایی بود. اوباما از پدری آفریقایی متولد شده بود و به همین دلیل خصوصیاتی ضد امپریالیستی داشت. زندگی در برخی کشورها نظیر اندونزی نیز به او آموخته بود که مردم کشورهای در حال توسعه چه نگاهی به امریکا دارند. او از همان آغاز ریاستجمهوری خود کوشید تا تنشها با ایران را کم کند اما سرانجام در سال 2015 یعنی یکسال مانده به پایان دوره ریاستجمهوریاش توانست به یک توافق با ایران دست یابد. نگاهی به تحولات امریکا در دوره ریاستجمهوری اوباما نشان میدهد که او در مسیر کاهش تنش با ایران مخالفان زیادی داشت و از چند سو تلاش میشد روابط ایران و امریکا تخریب شود. برای نمونه خاطرتان هست که بلافاصله بعد از برجام، کنگره امریکا به بهانه مسائلی جز پرونده هستهای ایران، تحریمهایی جدید وضع کردند. همزمان لابیهای طرفدار اسراییل نیز مشغول به فعالیت بودند و هر چه در توان داشتند به کار بستند تا دوباره روابط دو کشور متشنج شود. نگاهی به داخل ایران نیز نشان میدهد برخی گروهها چندان از کاهش تنش راضی نیستند و از همین رو است که شاهد بودیم چند ماه بعد از برجام موشکهایی با نوشتههای خاص روی آنها آزمایش شد یا ملوانهای امریکایی به آن شیوه تحقیر شدند. مجموعه خرابکاریهایی که از هر دو طرف برای تخریب روابط صورت گرفت روابط را دگرگون کرد.
یکی از مسائلی که به چشم میآمد اثرگذاری اطرافیان ترامپ بر روی نگاه او در خصوص ایران بود. به نظر شما اطرافیان او تا چه اندازه در این وضعیت کنونی تأثیرگذار بودند؟
اطرافیان مهم بودند. به خصوص افرادی نظیر بولتون یا پمپئو با نگاه افراطی و غیرمنطقی خود نقشآفرینیهایی داشتند اما نمیتوان مساله را به اطرافیان ترامپ تقلیل داد. اگر به خواست افرادی نظیر بولتون و پمپئو بستگی داشت، آنها مایل بودند وارد یک جنگ نظامی با ایران شوند اما شرایط داخلی امریکا این اجازه را به آنها نداد. از طرفی ترامپ که شناختی از مسائل سیاست خارجی نداشت، تنها میخواست که جنگی جدید در کار نباشد. میتوان گفت حتی او نیز آنقدر عقل داشت تا بفهمد پیشبرد سیاستهای اسراییل نباید با پول و خون امریکاییها انجام بگیرد. آنها تصمیم گرفتند با سیاست فشار حداکثری ایران را وادار به پذیرش خواستههای امریکا کنند و تحریم مهمترین ابزارشان برای رسیدن به این هدف است.
به نظر شما با همه این مسائل آیا راهی برای خروج از بنبست وجود دارد؟
من خیلی امیدوار نیستم. حتی نمیتوان گفت که آیا امریکا خواهد پذیرفت با ایران مذاکره کند یا خیر. شرایطی که افرادی نظیر پمپئو مطرح کردهاند مطمئنا مورد پذیرش مسوولان ایرانی نخواهد بود و همین امر چشمانداز پیش رو را تیره و تار میکند. حتی به فرض که ایران بیاید مذاکره کند و شرایط امریکا را بپذیرد، تضمینی وجود ندارد که در آینده تحریمها برداشته شوند. بهترین فرصت برای ترمیم نسبی روابط و کاهش تنش با ایالات متحده، بلافاصله بعد از برجام بود که متاسفانه استفادهای از این زمان نشد. در حال حاضر نمیتوان گفت آیا کاری هست که ایران انجام دهد تا از طریق آن بتواند شرایط را دگرگون کند یا نه. از نگاه من نمیتوان امیدوار بود تا بحران فعلی در کوتاهمدت حل و فصل شود. به رغم همه این صحبتها ایران میتواند از تجربه برنامه جامع اقدام مشترک استفاده کرده و با بهره بردن از این تجربه و همچنین توجه به واقعیتهای جهانی و منطقی، راهحل موثرتری برای حل اختلافات خود با امریکا پیدا کند. در آینده و تا زمانی که دست کم میتوانیم آن را پیشبینی کنیم، امریکا بازیگری مهم در خاورمیانه باقی خواهد ماند. به همین دلیل فکر میکنم ایران باید این واقعیات را در محاسبات سیاسی خود در نظر بگیرد و سیاستهایش را با توجه به این واقعیت غیرقابل انکار تنظیم کند.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید