اعتراض یک مستندساز به انفعال در بازگرداندن هنرمندان به کشور؛ تا دیر نشده آستین بالا بزنید و تعجیل کنید
شاهپور محمدی نوشت: با همه فرصتسوزیهای صورت گرفته در گذشته، مدیران فرهنگ و سینمای کشور اگر عرق وطنپرستی و نوعدوستی دارند، باید تا دیر نشده آستین بالا بزنند و تعجیل کنند و دست به کار شوند و ساز و کار بازگشت سرمایههای هنری کشور را مهیا کنند.
«بیضایی رفت» عنوان یادداشت شاهپور محمدی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ بهرام بیضایی چشم از جهان فرو بست. هر چند مرگ واقعی او زمانی بود که سالها پیش مجبور به کوچ اجباری از وطنش شد. هماکنون فقط زمان خاکسپاری جسمی اوست. او با آزادی روح خود زنده بود. زندگی در غربت برای او، زیستن در قفس بود. هنرمندی که نتواند اندیشههای خود را با آرامش و به دور از وابستگیهای اداری و در فضا و مکانی که دلبسته اوست، جاری کند، مردهای بیش نیست. رفتن بیضایی را باید یک خسارت بزرگ ملی و فرهنگی نامید.
سالیان سال فریاد زدیم که موضوع بازگشت هنرمندان و سینماگران به وطن را جدی بگیرید، کاری نکنید که دیگر هنرمندان نیز تصمیم به مهاجرت بگیرند. از سانسور فیلم و کتابها و آثارشان دست بردارید. اثر فیلمساز، روح اوست، با قلع و قمع فیلم او، روحش را خراش ندهید. آزرده خاطرش نکنید تا مجبور به ترک وطن شود. آنهایی که رفتند را بازگردانید و کاری نکنید تا دیگرانی نیز مهاجرت کنند. اما گوش شنوایی پیدا نشد که نشد. انگار قرار نیست حرفهای منطقی که به نفع عامه مردم است، در این کشور شنیده شوند؟! تا به امروز همه صحبتها در مورد بازگشت هنرمندان به وطن، جملگی در حد شعار بودهاند. در دولت قبل به کرات این موضوع در رسانهها انعکاس یافت و خطاب به مدیران وقت فرهنگ هشدار داده شد که در مورد بازگرداندن هنرمندان خارج از کشور، تعلل و کوتاهی نکنید. شرایط بالای سنی آنها را در نظر بگیرید. ولی افسوس و دریغ از یک حرکت و اقدام مثبت. فقط آمدند پشت تریبونها و گفتند بازگشت آنها مشکلی ندارد. اما کسی نیامد پای کار تا مکانیسم قانونی و حقوقی این بازگشت را اعلام کند و بگوید که اگر آنها وارد کشور شدند، امنیتشان چگونه تضمین است و آیا کسی مزاحمتی برای آنها ایجاد خواهد کرد یا خیر؟ حرفهای بیپایه و اساس، بدون پشتوانه قانونی زدند. به کرات اعلام کردیم که وزارت ارشاد و تیم فرهنگی دولت میبایست برای معضل ملی مهاجرت هنرمندان چارهاندیشی کند. هیچ پاسخی ندادند. تیم فرهنگی دولت گذشته در اکثر بخشهای مدیریتی خود، ناکارآمدی داشت. مدام از عملکردهایشان انتقاد کردیم ولی در عین حال راهکار نشان دادیم تا موفق عمل کنند، اما توجهی به نقدها نکردند. سکوتشان در مقابل انتقادات آنقدر طولانی بود که مجبور شدیم نام «مدیران اشتباهی» را برایشان به کار ببریم. چراکه قادر به تصمیمگیری درست و منطقی در بخشهای مهم فرهنگی نبودند. معلوم نبود مدیریتهای کلیدی حوزه فرهنگ و سینمای کشور را با چه هدفی تصاحب کردهاند؟! به صراحت اعلام کردیم اگر بلد کار نیستید، میزهای مدیریتی خود را ترک کنید، اگر هم اصرار بر ماندن دارید، حداقل گوش شنوا داشته باشید و از تجربه مدیریتی پیشکسوتان سینما کمک بگیرید. گفتیم اتاق فکر تشکیل دهید و در قالب آن، بحث و گفتوگو کنید و راهکار حل مشکلات را حداقل به صورت مشورتی و با خرد جمعی پیدا کنید. گفتیم و گفتیم و گفتیم... اما باز هم کار خودشان را کردند. تنها پاسخشان در مقابل اعتراضها نیز همواره سکوت بود. تا توانستند فرصتسوزی کردند. گفتیم چگونه شبها سر بر بالین میگذارید در حالی که یک عده نخبه فرهنگی در حال کوچ اجباری از کشور میشوند و عدهای نیز در غربت چشم انتظار بازگشت به زادگاه و سرزمین مادری خود هستند...! به جای گوش سپردن به اینگونه مطالبات و خواستههای اصحاب هنر، خود را درگیر یکسری کارهای سطحی و پیش پا افتادهای کردند تا فقط روزگار مدیریتیشان تمام شود. مصیبتها و گرفتاریهای امروز را باید حاصل آن ناکارآمدیها و مدیریتهای منفعل در گذشته دانست. مدیرانی که تا توانستند خنثی عمل کردند و کسی هم به خاطر کمکاریها و بیتفاوتیها، آنها را بازخواست نکرد. مدیرانی که به شأن و شخصیت نخبگان هنری و سرمایههای بزرگ انسانی آن سوی مرزها، ارزش و احترامی قائل نشدند. یکی از شعارهای انتخاباتیشان را موضوع بازگشت هنرمندان و سینماگران به وطن اعلام نمودند. اما به راحتی بعد از روی کار آمدن دولت، موضوع به این مهمی را فراموش کردند یا در حد شعار گفتند و رد شدند. بارها وعدهها و قول و قرارهای زمان انتخاباتشان را از طریق مطبوعات و رسانهها یادآور شدیم، اما باز هم دریغ از یک پاسخ و واکنش منطقی!! گفتیم موضوع را ساده نبینید. فریاد زدیم که هنرمندان آن سوی مرزها در شرایط سنی نیستند که بخواهند موضوع بازگشت آنها به کشور مشمول زمان طولانی شود و توجه به کهولت سنی این سرمایههای بزرگ هنری کشور یک موضوع مهم و اساسی است. بارها گفته شد که بازگشت این افراد به وطن، حتی میتواند از مهاجرت و فرار سایر نخبگان و هنرمندان به خارج از کشور جلوگیری کند، اما گوش شنوایی در کار نبود که نبود. به راحتی شعار دادند که هنرمندان سینمای قبل از انقلاب مشکلی برای بازگشت ندارند، اما معلوم نبود چگونه و هیچ مدیری نیز در مورد نحوه بازگشت آنها و اقدامات حقوقی لازم در این زمینه حرفی نزد و قدمی نیز برنداشت. تا اینکه امروز کار به جایی رسید که اسطوره بزرگ ادبیات و سینمای کشور، در غربت از دنیا رفت. کسی که دیگر مثل او را نداریم. هماکنون نیز فوت این نخبه ادبی و هنری، یک هشدار بزرگ و تلنگری دوباره و چندین باره به مسوولان کشور است. با همه فرصتسوزیهای صورت گرفته در گذشته، مدیران فرهنگ و سینمای کشور اگر عرق وطنپرستی و نوعدوستی دارند، باید تا دیر نشده آستین بالا بزنند و تعجیل کنند و دست به کار شوند و ساز و کار بازگشت سرمایههای هنری کشور را مهیا کنند. هماکنون این موضوع مهم باید جزو اولویت اساسی و کاری وزارت ارشاد و سازمان سینمایی قرار گیرد. کسی حق ندارد هنرمندان کشور را از زندگی در زادگاه خودشان محروم کند و چنین قانونی نیز نداریم. اگر هم هنرمندی مشکل حقوقی دارد، میتوان آن را مورد بررسی قرار داده و حل نمود. مهم خواستن، حرکت و اقدام مسوولان امر در این زمینه است. سازمان سینمایی میتواند با هماهنگی دیگر معاونتهای وزارت ارشاد و نهادهای مرتبط با موضوع، در قالب تشکیل یک ستاد ویژه در بدنه وزارت ارشاد، نسبت به پیگیری حقوقی وضعیت تک تک هنرمندان و سینماگران خارج از کشور اقدام نموده و از آنها دعوت رسمی کند. اگر باز هم بخواهد در این زمینه تعلل و فرصتسوزی اتفاق بیفتد، معلوم نیست شاهد چه اخبار و اتفاقات مشابه و غیرقابل جبران دیگری باشیم. امیدواریم سازمان سینمایی قبل از رسیدن خبرهای ناگوار دیگر از وضعیت هنرمندان ایرانی مقیم خارج، سریعا به این مقوله مهم ورود کرده و مشکل بازگشت اصحاب هنر و سینما را به شکل منطقی حل و فصل نماید.
دیدگاه تان را بنویسید