ماجرای درخواست سعید امامی از بهرام بیضایی برای ساخت فیلم خاص و پاسخ بیضایی به او چه بود؟
حسن لطفی نوشت: هیچ وقت فراموش نمیکنم چند سال پیش به دیدار فیلمساز بزرگی رفته بودم که بیضایی را بیش از آنکه به عنوان هنرمندی دارای آثار درجه یک ستایش کند از او به عنوان یکی از شجاعترین فیلمسازانی یاد کرد که سر تعظیم در مقابل هیچ کس فرود نمیآورد. بعد هم از دیدارشان با سعید امامی معروف گفت که آنها را خواسته بود تا فیلمهای مورد نظر او را بسازند. ظاهرا نه هندوانههایی که زیر بغل بهرام بیضایی گذاشته بود و او را فیلمسازی بینظیر دانسته بود، جواب داده بود و نه قدرتی که سعی کرده بود به رخ بکشد.
«مسافر برمیگردد جنازه را باور نکنید» عنوان یادداشت حسن لطفی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ شاید تعدادشان کم باشد، اما بودند کسانی که بهرام بیضایی را بینفس، بیصدا و مطیع میخواستند. چیزی همانند زندگان زیادی که تسلیم قدرتها میشوند و این تسلیم از آنها مردهای متحرک ساخته است. بهرام بیضایی اینگونه نبود. حتی کسانی که آثارش را، فرم کارهایش را نمیپسندیدند به شجاعت و دانایی او اعتراف میکردند. هیچ وقت فراموش نمیکنم چند سال پیش به دیدار فیلمساز بزرگی رفته بودم که بیضایی را بیش از آنکه به عنوان هنرمندی دارای آثار درجه یک ستایش کند از او به عنوان یکی از شجاعترین فیلمسازانی یاد کرد که سر تعظیم در مقابل هیچ کس فرود نمیآورد. بعد هم از دیدارشان با سعید امامی معروف گفت که آنها را خواسته بود تا فیلمهای مورد نظر او را بسازند. ظاهرا نه هندوانههایی که زیر بغل بهرام بیضایی گذاشته بود و او را فیلمسازی بینظیر دانسته بود، جواب داده بود و نه قدرتی که سعی کرده بود به رخ بکشد. بنا به گفته آن فیلمساز، بیضایی بدون هراس و کرنش رک و صریح حرفهایی زده بود که ترس به جان آن فیلمساز مشهور انداخته بود. بیشک این جلوه شجاعت در خفا بیش از هر چیزی جسارت او را گواه میدهد. خیلی از مدعیان جسارت در خلوت و رو در رو با صاحبان قدرت و مکنت لحن و بیانشان تغییر میکند. اما بیضایی چنین نبود. لحظه لحظه آثارش نشانههایی از تیزهوشی، دانایی، دوراندیشی، درک زمانه و...دارد. کاری که او با فرهنگ در زمانه خودش کرد کم از اقدام شاعر مورد نظر و علاقهاش به فردوسی ندارد. او برای زدودن غبار از داشتههای ارزشمند ایرانی آثاری نوشت که زمانه نمیشناسد. بسیاری از دیالوگهایی که در دهان شخصیتهایش گذاشت اگر نقد نبود، هشدار بود. اگر هشدار نبود، یادآوری بود. اگر یادآوری نبود، تاکید بود. اگر تاکید نبود، کنار زدن نقاب از چهره فریبکاران بود، اگر چهرهگشایی نبود... هر چه بود دانایی بود و حساسیت نسبت به پلشتی. عذابی بود که کاستیها به جانش انداخته بود و او تبدیلش به کلمه میکرد. کلماتی که خودشان تلاشی برای پالایش زبان فارسی از کژی و کژتابیهایی بود که نابخردان به این زبان تحمیل کرده بودند. بیخود نیست که مرگ او را با دیدن جنازهاش باور نمیکنیم. بهرام بیضایی مسافر تبعیدی دیر یا زود برمیگردد. جنازهاش را باور نکنید. ما مردگان باید بدانیم او زندهترین زندگان بود و هست.
دیدگاه تان را بنویسید