برای زادروز بهرام بیضایی که در قلب ایرانیانِ آگاه جای دارد
معمولا برای پز دادن و به رخ کشیدن از بهرام بیضایی یاد میکنند، اما اگر درباره کیفیت کارهای او و رویکردش نسبت به تاریخ و سیاست و مسائلی از این قبیل سوال شود کمتر نکات به درد بخوری از آنها شنیده میشود.
احمد طالبی نژآد- نمیدانم درباره بهرام بیضایی چه باید گفت که هم شایسته او باشد و هم تازگی داشته باشد، کتابها و مقالات زیادی راجع به این کارگردان نوشته شده و تعدادی هم فیلم مستند درباره او ساخته شده، ولی متاسفانه جز نسلی که با آثار او بیشتر محشور بوده و کارهایش را دیده و خوانده و شنیده است، اما نسل جوان شناخت دقیقی از بهرام بیضایی ندارد.
معمولا برای پز دادن و به رخ کشیدن از بهرام بیضایی یاد میکنند، اما اگر درباره کیفیت کارهای او و رویکردش نسبت به تاریخ و سیاست و مسائلی از این قبیل سوال شود کمتر نکات به درد بخوری از آنها شنیده میشود.
بیست و چند سال پیش طی مصاحبهای که با او در مجلهای به سردبیری خودم داشتم، از او پرسیدم: چرا شما به تاریخ گذشته ایران وصل هستید و آن را کنکاش میکنید؟ آیا نوعی شیفتگی در ذهن شما نسبت به تاریخ این سرزمین وجود دارد؟ جملهای که او گفت، بسیار عجیب و در عین حال روشنگرانه بود، گفت: من از تاریخ ایران چیزی جز نفرت، در ذهنم نیست، اما وظیفه خود میدانم این تاریخ را با همه خوب و بدش، بازنمایی کنم تا مخاطبان بدانند این سرزمین در چه وضعیتی بوده و هیچ وقت در جهت مثبت و درستی حرکت نکرده است.
بگذریم از اینکه این صحبت آقای بیضایی مطلقگرایانه است و او در صحبتش خشک و تر را با هم سوزاند، برای اینکه معتقدم این سرزمین دوران پرافتخاری هم داشته، چراکه این همه کشفیات در زمینههای علوم و فلسفه در ایران را در هیچ جای دنیای قدیم به این شکل نمیبینیم.
البته در قیاس با آن پیشینه و آنچه امروز هستیم، واقعا تاریخ ما جز حسرت و عسرت چیزی به ما نشان نمیدهد، اما تعبیر آقای بیضایی خیلی برانگیزاننده است، هر کسی که آثار او را بخواند یا ببیند و بشنود به این فکر میکند که کجا بودیم و الان کجا هستیم؟
آیا در این دو هزار و اندی سال پیشرفتی حاصل شده؟ و آیا ما توانستهایم از نقطه صفر، بالاتر برویم؟ یا اینکه در حال تکرار بعضی مولفههای کهنه هستیم؟
این معمایی است که نه بیضایی و نه هیچ شخص دیگری به تنهایی نمیتواند حل کند، اما همین قدر بدانیم که بیضایی خیلی تلاش کرد که نوری بر گذشته بتاباند تا ما بتوانیم راه آینده را انتخاب کنیم.
به هر حال آقای بیضایی فرزند زمانه خویش بود، هر آنچه در عرصه فرهنگ و هنر و ادبیات ایران دارد، همه بازتابدهنده واقعیات این جامعه است و ما میتوانیم آثارش را همچون آینهای پیش رو قرار دهیم تا ببینیم افق آینده کجاست و به کجا خواهیم رسید و اساسا چه باید کرد تا به چه جایی برسیم؟
یکی از ویژگیهای خوب بیضایی این است که هیچ وقت به اکثریت نظرها به مفهوم ایدهآل توجه نکرد، یعنی به آنچه اکثریت میگویند، درست است و اقلیت میگویند غلط است، وقعی ننهاد.
به همین دلیل آثار او در سینما و تئاتر ایران نسبت به بسیاری از همنسلانش قدر و منزلتی که باید میدید، ندید.
از سوی عامه مردم که اصلا دیده نشد، از جانب نخبگان هم به دیده بدگمانی نگاه شد. دلیلش این است که بیضایی اثری خلق نکرد و نمیکند مگر اینکه به فرم و اجزایش توجه کند. «رگبار» شاید برای عامه مردم قابل فهمتر است، اما «غریبه و مه» یکی از اولین فیلمهای سینمای ایران است که با نگرش فلسفی و سیاسی توامان خلق شده طوری که درکش برای بعضیها ساده نیست. داستان غریبهای که از دریا وارد جامعهای اسیر سنت میشود و آن غریبه سعی میکند پوسته سنتی چغر و پوسیده را در هم بشکند و… با وجودی که این فیلم استادانه ساخته شد، اما بااستقبال عامه مردم همراه نشد هر چند نخبگان آن را ستایش کردند.
با وجود این، غریبه و مه بازگشت مالی قابل قبولی نداشت و مهجور ماند و باعث شد برخی فکر کنند این سینما و این خلاقیت راهی برای ارتباط با مردم عادی ندارد.
بیضایی اما دست روی دست نگذاشت و چندین و چند نمایشنامه و فیلمنامه خلق و منتشر کرد که هر کدام از این فیلمنامهها اگر ساخته میشد سینمای ایران به لحاظ ارزش هنری و فلسفی یکی از غنیترین سینماهای جهان شناخته میشد.
به نظرم «دیباچه نوین شاهنامه» به شکل معجزهواری نوشته شد، وقتی دهه هفتاد، این فیلمنامه منتشر شده را میخواندم، به این فکر میکردم که این دیالوگهای چندوجهی و ثقیل چطور به ذهن بیضایی خطور کرده و اینها را در هم تنیده و فیلمنامه نوشته است؟
یا در تئاتر، «کارنامه بندار بیدخش » را وقتی میدیدم به این فکر میکردم که حتما مهدی هاشمی و پرویز پورحسینی فقید، نابغه هستند که دیالوگهای دشوار و پرمعنا و شیرین را به خوبی از بر کردهاند.
بارها نوشتم و گفتم و همچنان تکرار میکنم که یکی از خوشبختیهای نسل ما این است که روزگاری را زندگی کردیم که در آن بهرام بیضایی هم حضور داشت، او بود که چراغی در برابر ما گذاشت و ما را با خودش همراه کرد تا از تاریکی عبور کنیم و به روشنایی برسیم.شاید به روشنایی کامل نرسیده باشیم، اما از تاریکی و دشواری عبور کردیم که مدیون بهرام بیضایی هستیم. او همه وجودش عشق به این سرزمین بود با وجود اینکه تهمتهای زیاد و سنگینی به او زدند که هر کدام میتوانست به قیمت جانش تمام شود، اما از پای ننشست؛ وقتی دید در سرزمین مادری نمیتواند راهش را ادامه دهد، مهاجرت کرد و این مهاجرت بسیار معنادار بود، او رفت تا در افقهای تازهتر به کار خلاقانه ادامه دهد.
هر چند آنجا یاری ندید و طعم غربت را چشید.
مهم این است که بهرام بیضایی هر جا که باشد در قلب تکتک ایرانیان آگاهی جای دارد که دلبسته این سرزمین و وطن هستند .
عمرش دراز باد… .
تولدتان بر همه ما مبارک باد آقای بیضایی .
دیدگاه تان را بنویسید