کد خبر: 443716
|
۱۳۹۹/۰۸/۱۸ ۰۸:۳۱:۰۰
| |

توتال فوتبال از رینوس میشل تا پپ گواردیولا

سبک توتال فوتبال در طول تاریخ دستخوش تغییرات زیادی شده اما توسط رینوس میشل به اوج خود رسیده و توسط گواردیولا دوباره زنده شده است. به نوعی گواردیولا نوه «TotaalVoetbal» است و تلفیقی از سبک سازگار و بازی عمودی هلند است در سال 1974 قلب میلیون‌ها نفر را به دست آورد.

توتال فوتبال از رینوس میشل تا پپ گواردیولا
کد خبر: 443716
|
۱۳۹۹/۰۸/۱۸ ۰۸:۳۱:۰۰

اعتمادآنلاین| اغلب می‌شنویم که فوتبال مبنی بر پاس‌کاری کوتاه و متعدد برای رسیدن به دروازه حریف از اواسط دهه 70 میلادی و اولین بار توسط رینوس میشل با همکاری یوهان کرویف فقید در آژاکس شکل گرفت. اما در این مقاله قصد داریم به خاستگاه ابتدایی این نوع فوتبال از ابتدا تا کنون بپردازیم. البته تفاوت‌های بسیاری بین تیم‌هایی که این فلسفه را پیاده کردند، وجود دارد. تفاوت نه تنها در هدف پاس‌کاری کوتاه و متعدد بلکه در نوع به ‌کارگیری آن توسط تیم‌ها که در طول تاریخ تکامل یافته و به جد می‌توان گفت پپ گواردیولا در دوران 4 ساله حضورش در نیوکمپ آن را تکمیل کرده است.


جاناتان ویلسون در بخشی از کتاب «میراث بارسلونا» می‌نویسد:«سبک فوتبال مالکانه و بر مبنای پاس‌کاری از اولین بازی ملی تاریخ فوتبال در سال 1872 بین انگلیس و اسکاتلند شکل گرفت. اسکاتلندی‌ها به دلیل تجربه و قوای بدنی ضعیف‌تر، تصمیم می‌گیرند که با تمرکز روی پاس‌کاری، توپ را از دسترس انگلیسی‌ها دور نگه دارند. این حربه نتیجه داد و اسکاتلند به تساوی 0-0 رسید. این سبک در فوتبال اسکاتلند مورد توجه قرار گرفت و توسط روبرت اسمیت مک کول بین سال‌های 1894 تا 1901 در اسکاتلند توسعه پیدا کرد و پیتر مک ویلیام آن را با خود به تاتنهام برد.(مک ویلیام دو دوره هدایت تاتنهام را بر عهده داشته است بین سال‌های 1912 تا 1927 سپس 1938 تا 1942) مک ویلیام در دومین مقطع حضورش در تاتنهام 3 بازیکن داشت که خودشان دوران مربیگری موفقیت‌آمیزی داشتند؛ آرتور روو، بیل نیکلسون و ویک باکینگام. از این بین باکینگام بود که بیشترین تاثیر را روی فوتبال دنیا داشت.

او در سال 1959 راهی آژاکس شد، فاتح لیگ شد و در سال 1962 به انگلیس برگشت و هدایت شفیلدونزدی را برعهده گرفت و دو سال بعد به آمستردام برگشت. دومین مقطع حضور او در آژاکس تنها یک فصل طول کشید و با جدال برای فرار از سقوط به پایان رسید اما در آن دوره، او کرویف را برای اولین بار به کار گرفت. باکینگام دو پسر داشت که تقریبا همسن کرویف بودند؛ بنابراین کرویف نوجوان بیشتر وقتش را در خانه باکینگام سپری می‌کرد، جایی که مادرش به عنوان خدمتکار آنجا کار می‌کرد. کرویف گفته بود که در واقع باکینگام بود که به او انگلیسی را یاد داد. آژاکس از پیش باشگاهی با اصول پاس‌کاری و حرکت بود که توسط جک رینولدز، یک وینگر سابق اهل منچستر که بین سال‌های 1915 و 1947 در 3 مقطع برای 27 سال در این باشگاه مربیگری کرد، وارد شده بود.

باکینگام تیمش را روی این میراث بنا کرد و پایه‌ای برای جانشینش، رینوس میشل و ورود توتال فوتبال ساخت. باکینگام 3 فصل سخت را در فولام سپری کرد و دوره کوتاهی با اتنیکوس در آتن داشت، پیش از اینکه در فصل 70-1969 به عنوان سرمربی بارسا منصوب شود. در آنجا هم او اصولی که از مک ویلیام آموخته بود- شکل مدرنی از بازی بر مبنای پاس‌کاری که یک قرن قبل توسط کوئینزپارک رنجرز ابداع شده بود- را وارد کرد. او در سال 1971 کوپا دل خِنِرالیسمو را برد اما در آن زمان او گرفتار درد پشت بود و تصمیم گرفت به انگلیس برگردد. برای جانشینی او، بارسلونا به سراغ مردی رفت که جانشین او در آژاکس شده بود؛ رینوس میشل! رینوس میشل با تیمی که حول یوهان کرویف شکل گرفته بود و با فوتبالی بر مبنای مالکیت و پرسینگ شدید بود در طول 6 سال 4 قهرمانی در لیگ، 3 جام حذفی و یک جام اروپایی به دست آورد.»


یکی دیگر از مهم‌ترین تیم‌هایی که امروزه کمتر از آن صحبت ‌می‌شود ریورپلاته آرژانتین است. تیم ریورپلاته با تمام ستارگانش همانقدر در گسترش فوتبال مالکانه و هجومی موثر بود که آژاکس و رینوش میشل. لاماکینا به اسپانیایی(La Máquina) و در انگلیسی «The Machine» لقبی بود که ریورپلاته بین سال‌های 1941 تا 1947 از سوی بوروکوتو، ژورنالیست اروگوئه‌ای مجله ال گرافیکو کسب کرد. این لقب اولین بار در 12 ژوئن 1942 و پس از پیروزی 6-2 ریورپلاته برابر چاکاریتا جونیورز به پاس عملکرد فوق‌العاده خط حمله این تیم، پویایی، تحرک بالا و جابه‌جایی بازیکنان به آنها داده شد. هنوز هم به اعتقاد برخی هلند در جام‌ جهانی 1974 که نایب قهرمان این جام شد از ریورپلاته الگوبرداری کرده بود. استخوان‌بندی این ماشین را «خوان کارلوس مونیوز» «خوزه مانوئل مورنو» «آدولفو پِدرنِرا» «کارلوس پئوچله» «فلیکس لوستاو» و «آنخل لابرونا» تشکیل می‌دادند. مشهورترین آنها لابرونا بود که تاکنون نیز بهترین گلزن تاریخ سوپرکلاسیکو(بین بوکاجونیورز و ریورپلاته) شناخته می‌شود.


در حالی که در اروپا جنگ در گرفته بود، این تیم آرژانتینی بین این سال‌ها 4 عنوان قهرمانی داخلی را به دست آورد، دو بار دوم شد و فوتبال زیبایی را به نمایش گذاشت، نوعی از توتال فوتبال 3 دهه پیش از جا افتادن آن در اروپا! ارنستو لازاتی، ستاره بوکاجونیورز در دهه 1940 یک ‌بار گفت:«من با قصد کامل ضربه زدن به آنها و استواری مقابل لاماکینا بازی می‌کنم اما به عنوان یک هوادار فوتبال، ترجیح می‌دهم روی سکوها بنشینم و بازی آنها را تماشا کنم.» خط حمله مشهور «لاماکینا» در ژوئن سال 1941 شروع به درخشیدن کرد.

آدولفو پدرنرا جایگزین روبرتو دی الساندادرو در فوروارد مرکزی شد و با بازنشستگی پدرنرا در نوامبر 1946 به پایان رسید. جایگزین او آلفردو دی‌استفانو جوان بود. اگرچه لاماکینا یکی از به ‌یاد ماندنی‌ترین خط حملات تاریخ فوتبال بود اما مونیوز، مورنو، پدرنرا، لابرونا و لوستاو تنها 18 بازی لیگ را با هم انجام دادند در حالی که مونو دیامبروسی و آلبرتو گایو نیز در این خط حمله نقش متناوب داشتند. بزرگ‌ترین ویژگی لاماکینا سرعت و تحرک آن بود. 5 بازیکن خط حمله همگی بسیار با استعداد بودند و طبق استانداردهای روز استقامت فیزیکی خوبی داشتند. آنها موقعیت ثابتی نداشتند و مرتبا پست‌هایشان را در زمین عوض می‌کردند به همین دلیل هلند در دهه 1970 را مقلد این تیم آرژانتینی می‌دانند.


ریورپلاته با رهبری «خوزه ماریا مینیا» با داشتن رایج‌ترین ترکیب خود در فاز دفاعی هم با وجود «ریکاردو واچین» و «فریرا» بسیار مستحکم بود. در خط میانی دو هافبک دفاعی با فداکاری و ویژن بسیار زیاد، متشکل از «برونو رودُلفی» و «خوزه راموس» بود. آنها به «کاررو» مورنو، نیروی خلاق تیم که در جلوی این خط هافبک قرار گرفته بود و تمام سمت راست را پوشش می‌داد، می‌پیوستند و مدام جابه‌جا می‌شدند. آدولفو پدرنرا، سنتر فوروارد به عقب‌تر بازمی‌گشت و مدافعان مرکزی حریف که قرار بود او را مهار کنند دچار سردرگمی می‌شدند و این گونه آدولفو فضای زیادی را برای دیگر مهاجمان فراهم می‌کرد.(همان‌طور که هیدگکویتی در دهه بعد در مجارستان این کار را انجام می‌داد.) فرشته با استعداد و فرصت‌طلبی به نام «آنخل لابرونا» هم از این فضا نهایت استفاده را می‌برد و این سیستم امکانی برای او فراهم کرد تا یکی از گلزنان برتر تاریخ فوتبال آرژانتین شود. لابرونا توسط دو وینگر که به بازی عرض می‌دادند یعنی «خوان کارلوس مونیوز» و «فلیکس لوستاو» تکمیل می‌شد و البته مورنو و پدرنرا نیز که پیش‌تر به خط میانی رفته بودند به خط حمله می‌پیوستند.


با این حال در دهه 1950 تعدادی از بازیکنان آرژانتین کشور را ترک کردند از جمله آلفردو دی استفانو، عمر سیوری، ماسکیو و آنجلیو که در اروپا بسیار خوب عمل کردند و بزرگ‌ترین‌های آن زمان هم محسوب می‌شوند. اما هواداران قدیمی فوتبال آرژانتین(و در واقع خود دی‌استفانو) با استدلال می‌گویند که این بازیکنان دهه 1940 حتی بهتر از کسانی بودند که در دهه 1950 موفق به یافتن موفقیت در اروپا شدند. با این حال از زمانی که اروپا در جنگ بود و در آن زمان تقریبا هیچ مسابقات بین‌المللی برگزار نمی‌شد، جام جهانی برگزار شد اما آرژانتین تصمیم به شرکت نکردن در رقابت‌های جام جهانی 1950 گرفت. از همین رو این بازیکنان فوق‌العاده در معرض دید هواداران فوتبال قرار نگرفتند.


دیگر خاستگاه فوتبال مالکانه شوروی سابق بود. ملوانان انگلیسی برای اولین بار فوتبال را به این کشور سردسیر بردند اما 3 دهه طول کشید تا اولین باشگاه فوتبال به ‌طور رسمی در این کشور شکل بگیرد.(سرگذشت دینامو مسکو و البته نحوه‌ شکل‌گیری آن، خود یکی از داستان‌های طولانی و جذاب فوتبال به شمار می‌رود اما مورد بحث ما نیست.) فوتبال شوروی حدود یک دهه به انزوا کشیده شد و همین باعث شده بود که فوتبال آنها و البته بازیکنان و مربیان شاغل در شوروی به سیستم W-M یا 2-3-2-3 هربرت چاپمن انگلیسی که به سراسر فوتبال اروپا صادر شده بود، آشنایی چندانی نداشته باشند. آنها تا قبل از ورود یک تیم باسکی به کشورشان اعتقاد داشتند که بهترین نوع فوتبال را بازی می‌کنند و به نوعی دچار غروری کاذب شده بودند اما وقتی یک تیم از منطقه‌ باسک اسپانیا به عنوان بخشی از تور جهانی‌اش برای آگاهی دادن در مورد جنگ‌های داخلی اسپانیا پای به شوروی گذاشت این تصورات ناگهان فرو ریختند.


قدرتمندترین تیم‌های این کشور در مقابل تیم باسک شکست می‌خوردند؛ لکوموتیو 1-5، دینامو 1-2 و تیم منتخب شورای مرکزی دینامو 4-7 شکست خوردند. تیم اسپارتاک مسکو که هدایت آن را نیکلای استاروستین بر عهده داشت، تصمیم گرفت برای جلوگیری از شکست و به نوعی حفظ آبروی فوتبال شوروی، تیمش را دقایقی با آرایش تیم باسکی به میدان مسابقه روانه کند. اسپارتاک 6-2 توانست برابر تیم باسکی به پیروزی برسد اما شکست‌های بعدی دینامو کیف، دینامو موسکو فاصله فوتبال شوروی با فوتبال تکامل یافته‌تر دیگر کشورهای اروپا در آن زمان را نشان داد. از این رو روس‌ها نیز تصمیم گرفتند فوتبال‌شان را بر مبنای یک ایده مشخص بازسازی کنند. بوریس آرکادیف، سرمربی دینامو مسکو تصمیم به این بازسازی سازمان یافته گرفت. می‌توان گفت او به نوعی مجبور به تغییر سیستم شد چراکه رییس باشگاه دینامو مسکو رییس KGB بود و از نتایج به دست آمده توسط آرکادیف رضایت چندانی نداشت. بوریس بازیکنان خود را در رختکن جمع کرد و از برنامه‌های خود برای توسعه فوتبال در شوروی و بهبود سبک بازی تیم سخن گفت.


تغییرات صورت گرفته توسط آرکادیف در هفته‌های ابتدایی 3 شکست برای دینا موسکو را در پی داشت اما با گذشت زمان و با جا افتادن بازیکنان تیم در سیستم او، فوتبال شوروی هم دوره جدیدی را تجربه کرد. بازیکنان آرکادیف اجازه داشتند در طول بازی به نقاط مختلف زمین بروند، در هر آن موقعیت خود را تغییر بدهند، پاس‌کاری‌های کوتاه و متعدد انجام بدهند تا به سرعت بازی خود افزوده و به دروازه حریف نزدیک شوند. سبک او تحت عنوان نام «پاسووچکا» شهرت یافت.


با اوج‌گیری جنگ جهانی دوم، لیگ روسیه منحل شد و آرکادیف از دینامو رفت اما آنها به بازی کردن با سبکی که او در این باشگاه جا انداخته بود، ادامه دادند. شهرت پاسووچکا وقتی از مرزهای روسیه فراتر رفت که تیم دینامو چند ماه پس از پایان جنگ برای یک تور حسن‌نیت راهی انگلیس شد. ابتدا همه نگران درگیری‌های احتمالی بین بازیکنان به دلیل خصومت‌های باقی مانده از جنگ بودند اما بعد از اولین دیدار دینامو مقابل چلسی که با تساوی 3-3 به پایان رسید، همه نگاه‌ها به سمت سبک بازی جدید و منحصر به ‌فرد تیم روسی جلب شد. آنها در دیدار بعدی کاردیف را 10-1 بردند سپس نوبت آرسنال بود که 4-3 مقابل آنها زانو بزند و در نهایت با رنجرز 2-2 به تساوی رسیدند. تغییرات سریع تاکتیکی در فوتبال بین دهه 1950 تا 1960 باعث شد تا «پاسووچکا» به فراموشی سپرده شود اما سیستمی که براساس آموزه‌های سوسیالیستی و ترجیح جمع به فرد شکل گرفت، بعدها پایه‌‌گذار انقلاب تاکتیکی بزرگی در فوتبال شد.


با تمام این توصیفات توتال فوتبال با سبک و سیاق امروزی برای اولین بار در دهه‌ 1970 ابداع شد. این سبک که اغلب در تیم ملی هلند و باشگاه آژاکس آمستردام دیده می‌شد، ریشه‌ای عمیق‌تر در تیم ملی اتریش در دهه 1940 و مجارستان در دهه 1950 داشت. آژاکس پیش از این از طریق مربی انگلیسی خود «جک رینولدز» که در 3 دوره از دهه 1910 تا 1940 باشگاه را اداره می‌کرد در معرض دید قرار گرفت. با این حال این رینوس میشل بود که در جام جهانی 1974 با توجه به وسواس خود در به ‌کارگیری این سبک، قلب هواداران فوتبال در سراسر جهان را برد. این سبک بر دو اصل مهم استوار است؛ فضا، انعطاف و سیالیت موقعیت‌ها.


فضا یک مولفه‌ اصلی است زیرا هدف این است که هنگام حمله، زمین را به بیشترین حد ممکن و هنگام دفاع به کمترین حد ممکن تقسیم کنید. برای این کار، آژاکس تقریبا دیوانه‌وار از جلو حریف را با نفرات پر تعداد به رهبری یوهان نیسکنز پرس می‌کرد تا برای موفقیت در اهداف، تیم از خط دفاعی که بالا آمده برای فشرده‌سازی بیشتر زمین استفاده کرده و فضای بازی را برای ترنزیشن حریف کوچک کند. سیستمی که بیشترین ارتباط را با توتال فوتبال دارد 3-3-4 است که با حرکت لیبرو به خط میانی برای مطابقت با خط هافبک 4 نفره در برابر حریف به 3-4-3 تبدیل می‌شود. تیم ملی هلند و آژاکس برخلاف سایر تیم‌هایی که به سوییچ‌های افقی مشغول بودند در سراسر قسمت‌های مختلف زمین سوییچ‌های موقعیتی عمده‌ای دارند که به بازیکنان امکان می‌دهد به حریف فشار بیاورند و الگوهای گیج‌کننده‌ای را در سراسر زمین ایجاد کنند. این حالت از تغییرات بالایی برخوردار بود زیرا بازیکنان از هر دو جناح با حفظ ساختار تیم به جای یکدیگر حرکت می‌کردند. بنابراین یک مدافع میانی می‌تواند به عنوان یک وینگر یا یک مدافع به عنوان یک مهاجم بازی کند زیرا آنها به جای یکدیگر حرکت می‌کنند. با پرس و اطمینان از بالا آمدن بازیکنان، همه بازیکنان می‌توانند دفاع و حمله کنند و با توجه به روان بودن این سبک، شکل دفاعی تیم را به خطر نمی‌اندازد.


بارسلونا و تیم ملی اسپانیا بین سال‌های 2008 تا 2012 یک الگو از فوتبال را با الهام از توتال فوتبال به اجرا درآوردند.


Juego de Posición یا «سبک بازی موقعیت‌محور» آنها اساسا تمایل به یک محصول مشابه از توتال فوتبال- با تکیه بر اهرم فضا، پرس از جلو و مالکیت مطلق- برخلاف زیبایی‌شناسی توتال فوتبال داشت. بارسلونا با تکیه بر همین سبک، ششگانه تاریخی را در فصل اول حضور گواردیولا روی نیمکت خود کسب کرد و با قهرمانی در چمپیونزلیگ 2011 برابر منچستریونایتد سر الکس فرگوسن به اوج خود رسید. اسپانیا نیز با کسب دو یورو و یک جام جهانی به نوعی مدیون توتال فوتبالی است که میشل در تیم ملی هلند به اجرا درآورده بود.


عجیب نیست که فاتحان اسپانیایی از 2008 تا 2012 گاهی اوقات به صورت تجسمی یک سیستم 0-6-4 در زمین را به تصویر می‌کشیدند. جای تعجب نیست که این سبک، که تخصص را تا حد منطقی خود گسترش می‌دهد، در نهایت به سبکی تقریبا رو شده برای حریفان در جام جهانی 2014 و حتی در جام جهانی 2018 بدل شد. به همین دلیل در این سبک ما تنها الگویی از توتال فوتبال واقعی می‌بینیم نه آنچه به‌ طور کامل و منظم توسط شاگردان میشل به اجرا درمی‌آمد. می‌توان استدلال کرد که ادامه دادن شکل تاکتیکی بر نقش‌های گسسته منجر به این اتفاق شده است. با این حال پافشاری در استفاده از این سیستم توسط پپ گواردیولا در بایرن مونیخ باعث شد که بازیکنانی مانند فیلیپ لام و توماس مولر که قادر به بازی در مجموعه‌ای گسترده از پست‌ها هستند، ویژگی‌های یک فوتبالیست مناسب توتال فوتبال را کاملا در بر بگیرند. اگر بازیکنانی با چنین سازگاری هنوز هم می‌توانند شکوفا شوند باید دلایل دیگری وجود داشته باشد که ترجیح مداوم برای یک سرسختی تاکتیکی عمومی در فوتبال را توضیح دهند. یکی از این موارد این است که نمایندگان توتال فوتبال زمانی سلطنت می‌کردند که سرعت در فوتبال فاکتور خیلی مهمی به شمار نمی‌آمد و آمادگی جسمانی که توسط میشل در تیم‌هایش به کار رفته بود این امتیاز را به آنان می‌داد تا در برابر حریفان از نظر جسمانی برتری داشته باشند.


سبک توتال فوتبال در طول تاریخ دستخوش تغییرات زیادی شده اما توسط رینوس میشل به اوج خود رسیده و توسط گواردیولا دوباره زنده شده است. به نوعی گواردیولا نوه «TotaalVoetbal» است و تلفیقی از سبک سازگار و بازی عمودی هلند است در سال 1974 قلب میلیون‌ها نفر را به دست آورد. گواردیولا نیز مانند یوهان کرویف و حتی مارسلو بیلسا از استقرار بازیکنان در موقعیت‌های به ظاهر ناآشنا ترس ندارد. در واقع او ظاهرا با میل خود بازیکنانی همچون لام، خاوی مارتینز، فابیان دلف و لیونل مسی را برای پست‌هایی که در ذهن خود داشته، تغییر داده بود با این حال این تغییرات مطابق با درجه هوش بازیکنان نیز بود. جای تعجب نیست که لام توسط مربی کاتالانی به عنوان «باهوش‌ترین بازیکنی که هدایت کرده» مورد ستایش قرار گرفته است. رویکردهای این مربیان- و موارد دیگری که وجود دارد- بیانگر خودکامگی ذهن تاکتیکی مملو از شور به فوتبال و پیچیدگی است که البته به خودی خود استقلال شگفت‌انگیز توتال فوتبال اصلی را تایید نمی‌کند. اگرچه وجود توتال فوتبال واقعی همانند شکل و فرم خود باعث ایجاد انگیزه و الهام شود اما همانند گذشته نیست با این حال این فلسفه به تعبیر دیگر بیشترین پیچیدگی و البته زیبایی را در خود جای داده است؛ سبکی که با گذشت چندین دهه از ظهور آن هنوز هم میان هواداران فوتبال محبوب‌ترین است و از آن یاد می‌شود.

منبع: روزنامه اعتماد

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها