کد خبر: 754116
|
۱۴۰۴/۱۰/۰۶ ۱۱:۱۷:۳۹
| |

سینماهای تاریخی میراث معماری مدرن / از پارادیزو به پردیس

آتش‌سوزی سینما ایران در لاله‌زار، یک فلش‌بک جمعی بود به زمانی که سینما هنوز بخشی از زندگی شهری بود، نه بخشی از یک پاساژ. فارغ ازبُعد نوستالژیک موضوع، حجم بی‌مهری به سالن‌های سینما به‌عنوان نمادهای معماری مدرن شهری، غم‌انگیز است. لاله‌زار نوک کوه یخ این بی‌توجهی عامدانه است.

سینماهای تاریخی میراث معماری مدرن / از پارادیزو به پردیس
کد خبر: 754116
|
۱۴۰۴/۱۰/۰۶ ۱۱:۱۷:۳۹

فرزانه قبادی در روزنامه اعتماد نوشت : با قدکشیدن هر مال و پاساژ و مجتمع تجاری در شهر، یک پردیس سینمایی هم متولد می‌شود تا آمار صندلی‌های سینما را افزایش دهد. در روزگار رونق پردیس‌های سینمایی یکسان و شبیه هم، جایی برای سینماهایی که هر کدام معماری و طراحی مستقل و منحصر به خود را داشتند، نیست. سالن‌هایی که هر کدام بخشی از هویت یک خیابان و محله بودند، بوفه و لابی و سالن و لژ مخصوص به خود را داشتند.

با تماشاچی‌هایی که انگار روح آن فضا بودند و در آن فقط به تماشا نمی‌نشستند که در آن زندگی اجتماعی را تجربه می‌کردند. حالا اما همه چیز شبیه به هم است. پردیس‌های سینمایی تجهیزات صوتی و تصویری به‌روز دارند اما روح ندارند، هویت مستقل ندارند، جان ندارند. مثل خود سینما که فیلمها و بازیگرها و سناریوهایش شبیه هم است، بی‌آنکه خبری از استقلال هویتی و هنری در آن باشد.

آتش‌سوزی سینما ایران در لاله‌زار، یک فلش‌بک جمعی بود به زمانی که سینما هنوز بخشی از زندگی شهری بود، نه بخشی از یک پاساژ. فارغ ازبُعد نوستالژیک موضوع، حجم بی‌مهری به سالن‌های سینما به‌عنوان نمادهای معماری مدرن شهری، غم‌انگیز است. لاله‌زار نوک کوه یخ این بی‌توجهی عامدانه است.

در نقاط دیگر شهر، سینماهایی سال‌هاست تعطیل مانده‌اند یا فقط به‌خاطر امید نیم‌بند مالک سینما، چراغشان هنوز خاموش نشده است. بارها مرثیه سینما عصرجدید، رادیوسیتی، متروپل، پارس، آسیا و بسیاری از سینماهای شهر را شنیده و خوانده‌ایم اما به زوایای دیگر سرنوشت تلخ این سینماها فکر نکرده‌ایم. شاید چون انتخاب منطقی‌تر آن است که فیلمها را با صدای دالبی روی صندلی‌های راحت در سالنی با تهویه مناسب تماشا کنیم نه در سالنی که بوی نا می‌دهد و صندلی‌های چرمی‌اش یک در میان خراب است. شاید منطقی‌تر آن است که به سردر خالی و درهای بسته سینماها عادت کنیم و به تمام اتفاقاتی که پشت درهای بسته‌شان می‌افتد فکر نکنیم. این رهاشدگی سرنوشت محتوم تمام سینماهایی است که هنوز تصویر صفهای عریض و طویل تماشاچیان را در خاطراتشان دارند.

از سینما ایران که اردشیرخان ارمنی در لاله‌زار تاسیس کرد و مجلل بودنش باعث شد عنوان «کاخ سینما» را برایش بگذارند، تا سینما سیلورسیتی (فرهنگ) که جزو سالن‌های مدرن تهران است و اواخر دهه چهل تاسیس شد، هریک ویژگی‌های خاص خود را داشتند. از معماری و امکانات فضا گرفته تا طیف مخاطبان و سلیقه مدیر سینما در انتخاب فیلم‌ها برای اکران. علاوه بر این کنار نام برخی از سینماهایی که امروز زیر غبار فراموشی نفس می‌کشند، نام معماران بزرگی چون هوشنگ سیحون، وارطان هوانسیان، اوژن آفتاندلیانس، پل آبکار و حیدر غیابی می‌درخشد. این همنشینی نام‌های بزرگ و سینماها نشان می‌دهد این سالن‌ها فقط جایی برای تماشای فیلم نبودند. نمای بیرونی آنها بخشی از هویت شهر و معماری داخلی‌شان نشانی از پیوند معماری، مدرنیته، هنر و تجربه جمعی در شهر بود. از همین منظر است که می‌توان با قاطعیت گفت که این بناها -که برخی به اشتباه آنها را صرفا جایی برای نمایش و تماشای فیلم می‌دانند- بخشی از میراث معماری مدرن ایران است. میراثی که یکی پس از دیگری از حافظه شهر پاک می‌شود.

در رقابت نابرابر پردیس‌های سینمایی و سینماهای متروک و نیمه تعطیل، بازنده معلوم است. اما با تغییر زاویه نگاه و تعریف این بناها به‌عنوان میراث معماری و فرهنگی شهر، روایت عوض می‌شود. دیگر برچسب مستهلک بر پیشانی‌شان نمی‌نشیند، به حراج گذاشته نشده و اسیر آتش افروزی‌های عامدانه نمی‌شوند.

حذف سینماهای متروک مانده و نیمه تعطیل، برخلاف دیگر مصادیق میراث معماری و تاریخی با لودر اتفاق نمی‌افتد. این حذف آرام، تدریجی و بی‌سر و صداست. شاید ساده‌ترین راه برای توجیه این وضعیت، انداختن توپ به زمین «سلیقه مخاطب» و «مشکلات معیشتی» باشد. اما مسئله نه سلیقه است و نه اقتصاد و نه پلتفرم‌های آنلاین نمایش فیلم. موضوع خلاء سیاستگذاری برای حفظ مصادیق میراث فرهنگی و معماری است.

این سالن‌ها که هنوز هم زیر غبار روزگار ظرافت‌های بسیاری برای به رخ کشیدن دارند نه در فهرست میراث ملی ثبت شده‌اند، نه تعریف حفاظتی دارند و نه حتی جایگاه روشنی در برنامه‌ریزی شهری. مالکیت خصوصی باعث شده متولیان میراث فرهنگی و مدیریت شهری از رسیدگی شانه خالی کنند. این بلاتکلیفی‌ها مثل خوره این بناها را در سکوت از بین می‌برد و تنها زمانی صدای بی‌پناهیشان به گوش شهر می‌رسد که یا تن به آتش تحمیلی داده باشند یا فروبریزند.

تن سپردن سینما ایران به لهیب آتش می‌تواند تلنگری باشد برای توجه به این میراث گسترده فرهنگی و معماری. میراثی که از یاد شهر و مردمانش رفته اما روایت‌ها و تاریخش هنوز شنیدنی و دیدنی است. یکی از نقاط قوت سینماهای تاریخی که پردیس‌های سینمایی از آن محرومند، داشتن فضایی برای تجربه جمعی و تعامل است.

تکیه بر همین ویژگی می‌تواند این بناها -که اغلب در نقاط پرتردد شهر قرار دارند- را تبدیل به محیطی ایده‌ال برای برگزاری رویدادهای فرهنگی، نمایش فیلم‌های خاص و اجرای پرفومنس‌های هنری کند. حتی در اقدامی اساسی‌تر برپایی موزه‌ای مرتبط با تاریخ سینما، دوبله فیلم‌های سینمایی، معماری مدرن و موضوعاتی از این قبیل، می‌تواند در بازگرداندن این فضاها به محیط‌های فرهنگی شهر و آشنایی با معماری معاصر و مدرن ایران راهگشا باشد.

باید بپذیریم که جای این میراث در خطر را هیچ پردیس سینمایی و سالن مجهزی نمی‌تواند پر کند. هرچند مسئله دوئل میان پردیس‌های سینمایی و سینماهای تاریخی و حذف یکی از آنها نیست. اما این حقیقت انکار ناپذیر است که حذف سینماهای مستقل و تاریخی از معادله فرهنگی شهر تعادل میان کارکرد اقتصادی فرهنگ و هویت و حافظه تاریخی شهر را به‌هم می‌زند. این فضاها برخلاف پردیس‌ها، تنها مکانی برای نمایش و تماشای فیلم نیستند. آنها پارادیزوها و حافظه‌های شهرند. شهر بی‌حافظه، شهری بی‌روح است.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها