هویت ایرانی؛ پیوند زبان، جغرافیا و حافظه تاریخی در تداوم تمدن
در روزگار معاصر که تحولات جهانی در عرصه فرهنگ، سیاست و فناوری مرزهای هویتی جوامع را دگرگون ساخته، پرسش از «که بودن» برای ملتها اهمیتی دوچندان یافته است.
در روزگار معاصر که تحولات جهانی در عرصه فرهنگ، سیاست و فناوری مرزهای هویتی جوامع را دگرگون ساخته، پرسش از «که بودن» برای ملتها اهمیتی دوچندان یافته است. در چنین زمینهای، مفهوم هویت ایرانی نه بهعنوان امری ایستا، بلکه بهمنزله فرایندی تاریخی، فرهنگی و تمدنی بازشناسی میشود که در گذر زمان از لایههای متنوع قومی، دینی و زبانی شکل گرفته و در برابر فشارهای بیرونی و درونی بازآفرینی شده است. بررسی نسبت میان هویت و تمدن ایرانی، بهویژه در بستر جهانیشدن، میتواند ابعاد تازهای از پایداری فرهنگی و ذهنی جامعه ایران را آشکار سازد و نشان دهد چگونه احساس تعلق فردی و جمعی در پیوندی تاریخی به تداوم حیات تمدنی منجر میشود. در همین چارچوب، دکتر علم صالح، استاد دانشگاه ملی استرالیا، به بیان دیدگاههای خود در مورد هویت و تمدن ایرانی پرداخت.
هویت بهمثابه تجربهای زیسته و سیال در بستر تاریخ و اجتماع
دکتر علم صالح در ابتدای گفتگو با اشاره به اینکه هویت امری ذاتی است، تأکید کرد که انسان با آن زاده میشود و آن را نه از سر علاقه، بلکه بهعنوان ترکیبی از عناصر تحمیلی و آموختههای ناشی از محیط و ساختار اجتماعی در طول زندگی با خود دارد. او با بازگویی تجربه خود از دوران کودکی و مواجهه با رویدادهای بزرگ تاریخی چون انقلاب و جنگ، بیان کرد که این رخدادها مسیر زندگیاش را تغییر داده و در بازتعریف معنای «که بودن» نقشی اساسی داشتهاند. به گفته او، مهاجرت، جنگ و ادامه تحصیل در غرب، هر یک بخشی از هویت او را شکل دادهاند؛ هویتی که همواره میان تجربه شخصی و ساخت تاریخی در نوسان بوده است.
این استاد دانشگاه ملی استرالیا در ادامه با شرح زیستجهان دوران کودکی خود گفت در چهارسالگی تأثیر انقلاب را بر خانوادهاش دیده و دو سال بعد با مهاجرت از آبادان، آوارگی را تجربه کرده است. این جابهجاییها او را ناگزیر ساخته میان خانه ازدسترفته و سرزمینهای تازه، پیوندی هویتی برقرار کند. او افزود در سالهای نوجوانی، جنگ کویت و تحولات خاورمیانه علاقهاش به سیاست را برانگیخت. مطالعه روزنامهها، یادگیری زبان عربی، پیگیری اخبار جهان عرب و همزمان انس با شعر فارسی و خطاطی، وجوه متفاوتی از هویت چندلایهاش را شکل دادهاند.
وی در ادامه تصریح کرد که هویت نه تنها از مجموعه ویژگیهای فرهنگی، زبان، باورها و تاریخ شکل میگیرد، بلکه در بُعد جمعی، پیوندی میان انسانهایی ایجاد میکند که هرگز یکدیگر را ندیدهاند، اما به واسطه حافظه تاریخی، دین یا زبان مشترک، احساس «ما بودن» پیدا میکنند. به باور او، این پیوند میتواند به بنیانگذاری تمدنی بینجامد که هویتهای فرهنگی متنوع را در طول تاریخ، دین، هنر و ارزشها در هم میآمیزد و احساسی از تعلق فراتر از مرزهای جغرافیایی پدید میآورد؛ جایی که تمدن را میتوان همپیوستگی تاریخی هویتهای جمعی دانست.
این پژوهشگر مسائل خاورمیانه همچنین بر سیالبودن هویت تأکید کرد و این تصور را که هویت امری ثابت است، نادرست دانست. او توضیح داد که هویت در گذر تجربهها، تحولات سیاسی و فشار ساختارهای اجتماعی دگرگون میشود. نخبگان سیاسی، برای ایجاد انسجام ملی و دستیابی به قدرت، بر اشتراکها تأکید و بر تفاوتها بزرگنمایی میکنند و به این ترتیب، هویت فرهنگی طبیعی به ابزاری سیاسی بدل میشود. او این فرآیند را «دیگریسازی» خواند و گفت دانستن «که هستم» همواره با دانستن «که نیستم» گره خورده است. در این چارچوب، مرز میان «خودی» و «دیگری» تعریف میشود تا حس تعلق به درون مرز حفظ شود و هویت جمعی، در سایه تمایز با دیگری، زاده گردد.

تمدن بهمثابه تداوم تاریخی هویت و بازتعریف معنای ایرانی بودن
دکتر صالح در ادامه با اشاره به اینکه هویت زمانی ارزشمند است که استمرار یابد و از پیوند عمیق با تاریخ، فرهنگ و باورهای دینی نیرو بگیرد، توضیح داد که اگرچه هویت بیشتر جنبهای احساسی دارد، تمدن ادامه همان حس تعلق در سطحی ساختاری و جهانی است. او تمدن را بستری دانست که در آن عناصر هنری، معماری و مذهبی از چارچوب ملی یا زبانی فراتر میروند و احساس پیوستگی میان مردمانی در جغرافیایی وسیعتر را پدید میآورند؛ وحدتی فرهنگی که در طول زمان شکل گرفته، تداوم یافته و در الگوهای مادی و معنوی جوامع متجلی شده است.
این استاد دانشگاه ملی استرالیا در ادامه با بیان اینکه هویت در ذات خود چندلایه و پیچیده است، افزود که این هویت در سطوح مختلف — از محلی، قومی و دینی تا ملی و فراملی — بروز میکند و هر فرد بسته به تجربه تاریخی، اجتماعی و زیستی خود، اولویتهای متفاوتی میان این لایهها قائل میشود. او خاطرنشان کرد که این هویتهای خرد میتوانند ذیل یک هویت ملی گرد آیند و در چارچوبی وسیعتر به هویت تمدنی بدل شوند. از این منظر، تمدن نه در تضاد بلکه در امتداد طبیعی هویت قرار دارد و مرحلهای از بلوغ جمعی است که تفاوتها را بهجای حذف، پذیرا میشود.
وی در ادامه با تمرکز بر سرزمین ایران، مسئله هویت را با پرسش از معنای «ایرانی بودن» گره زد و یادآور شد که ایران هم جغرافیاست و هم ایدهای فرهنگی با مرزهایی نهلزوم سیاسی بلکه تاریخی و تمدنی. او هویت ایرانی را بر کثرتی استوار دانست که در آن زبانها، ادیان و اقوام متنوع در زیستی مشترک تداوم یافتهاند و این کثرتگرایی را نیروی پویای استمرار ایرانی بودن معرفی کرد. به باور او، زبان فارسی مهمترین پیونددهنده مردمانی با سوابق قومیتی متفاوت بوده و در کنار جغرافیای خاص ایران، زمینهساز همزیستی پایدار اقوام متعدد شده است.
این پژوهشگر مسائل خاورمیانه همچنین ایده ایران را بهمثابه شیوهای از زیستن، ترکیبی میان سنت و مدرنیته خواند و توضیح داد که میراث ادبی و تاریخی ایران باستان و اسلامی با تجربه مدرنیته و پیدایش دولت-ملت در سده اخیر درآمیخته و شکلی تازه از هویت جمعی ساخته است. او یادآور شد که مدرنیته با نهادهایی چون آموزش، خدمت وظیفه و رسانه در پی ساخت ملت مدرن برآمد، اما چنان ساختارهایی چالشهایی میان سنت و نوگرایی پدید آوردند. در این میان، نقش نخبگان را بیرونکشیدن هویت ایرانی از قالبهای تنگ قومگرایی یا ایدئولوژیک و استوارساختن آن بر شمول، تنوع و گفتوگو دانست.
پویایی و بازآفرینی مداوم هویت ایرانی در میانه سنت، مدرنیته و جهانیشدن
دکتر صالح در ادامه با اشاره به اینکه انعطافپذیری در هویت ایرانی ریشه در غنای فرهنگی و پیشینه تاریخی این سرزمین دارد، توضیح داد که این انعطاف نه نشانه تغییر مداوم بنیادها، بلکه جلوهای از قدرت درونی ایران در جذب و بازآفرینی عناصر تازه بر اساس ستونهای فرهنگی، تاریخی، زبانی و ادبی خویش است. او یادآور شد که ایران در مواجهه با جریانهای بیرونی همواره توانسته است آنها را در خود هضم و بهگونهای خلاق بازتعریف کند. در گذشته، این ویژگی در تبدیل هنر اسلامی به هنر ایرانی و در استحاله زبان عربی در ادبیات فارسی دیده میشد؛ اما در عصر مدرن، ورود مفاهیم مدرنیته گسستی میان سنت و ارزشهای نوین پدید آورد. جامعه ایرانی، علوم و فناوری غربی را پذیرفت، اما در برابر ارزشهای فرهنگی غرب مقاومت نشان داد و در نتیجه، ترکیبی ناپایدار از سنت و مدرنیته شکل گرفت که فرد ایرانی در میانه آن معلق مانده است.
این استاد دانشگاه ملی استرالیا در ادامه با تحلیل وضعیت کنونی جامعه ایران توضیح داد که این آشفتگی حاصل تحولات چندجانبهای است که در آن نهادها و ارزشهای سنتی نقش سابق خود را از دست داده و جای خود را به رسانهها و فضای مجازی سپردهاند. او بیان کرد که هویت امروز ایران دیگر امری یکپارچه نیست، بلکه محصول تعامل میان نهادهای گوناگون و شکافهای نسلی و فرهنگی است. بدین ترتیب، جامعهای پدید آمده که در عین گرایش به مدرنیته، میراث تاریخی و مذهبی خود را حفظ کرده است. از نگاه او، فرد ایرانی اکنون در شبکهای از منابع هویتی گوناگون شناور است و این گوناگونی، هم عامل پویایی و هم منشأ بیثباتی معنا و جهتیابی هویتی او بهشمار میآید.
وی در ادامه تأکید کرد بازگشت به گذشته ناممکن است؛ زیرا هویت تجربهای تاریخی است که فقط میتواند بازتفسیر شود، نه بازگردانده. او گفت هر نسل، معنای تازهای از مفاهیم بنیادینی چون «مذهبی بودن» یا «جوانمردی» میسازد و این بازتعریف مداوم، جزء طبیعی حیات فرهنگی است. با این حال، خطر زمانی رخ میدهد که نخبگان به جای ارائه تعریفی جامع و شمولی، هویت را به قالبی بسته و انحصاری فروبکاهند. چنین رفتاری میتواند هویت را از عامل همبستگی به عامل گسست و خشونت بدل کند؛ همانگونه که در جوامع مختلف، اختلافات هویتی زمینهساز جنگها، نسلکشیها و فروپاشیهای اجتماعی شده است.
این پژوهشگر مسائل خاورمیانه با اشاره به مؤلفههای پایدار هویت ایرانی، تعلق به جغرافیا، فرهنگ و زبان فارسی را از ارکان اصلی آن دانست. او گفت این عناصر، پیوندی درونی میان گروههای قومی متنوع برقرار کرده و حس سرنوشت مشترک را تقویت کردهاند. اتحاد در دل کثرت و پذیرش تفاوت، بنیانی برای ثبات و توسعه پایدار ایران فراهم آورده و استمرار تاریخی این سرزمین تا حد زیادی مرهون همین حس تعلق فرهنگی و زبانی بوده است که ملت را در برابر بحرانها پایدار نگاه داشته است.
دکتر صالح هویت ایرانی را مجموعهای پویا و متحول از باورهای شناور دانست و تأکید کرد که ویژگیهایی چون دگرپذیری یا دگرستیزی خصلتی ثابت ندارند، بلکه بسته به میزان باور جامعه تغییر میکنند. به باور او، فضای مجازی و ارتباطات جهانی، این فرایند را تسریع کردهاند و در نتیجه، مسئله اصلی نه در «اصالت تاریخی» ویژگیها، بلکه در نحوۀ بازتفسیر و ایمان مردم به آنهاست. حتی نمادهایی مانند نوروز، هرچند ریشههایی فرامرزی دارند، در بستر بازآفرینی و باور جمعی معنا پیدا میکنند. او تداوم هویت ایرانی را در پویایی و توان بازتعریف آن دانست؛ همان ویژگیای که قرنها رمز بقای این سرزمین بوده است.
سهلایه بودن تمدن ایرانی و پیامدهای امنیتی ناتوانی در بازتولید هویت
دکتر صالح در ادامه با اشاره به اینکه تمدن مفهومی گستردهتر از هویت ملی است و نمیتوان آن را در محدوده مرزهای سیاسی و جغرافیایی محصور کرد، توضیح داد که در بستر تاریخی ایران میتوان سه لایه تمدنی را بازشناخت: نخست، تمدن باستانی ایرانی که قلمرو آن بسیار فراتر از مرزهای کنونی این کشور بوده است؛ دوم، تمدن اسلامی که ایران در آن نقشی تمدنساز ایفا کرده؛ و سوم، تمدن مدرن جهانی که ایران بخشی از فرآیند شکلگیری و تطور آن است. او بیان کرد که هویت ایرانی در طول تاریخ همواره میان این سه حوزه فرهنگی در حرکت بوده و این تنوع، چالشی دائمی میان میراث باستانی، جهانبینی اسلامی و مقتضیات مدرن ایجاد کرده است؛ چالشی که تا امروز در ساختار فرهنگی و سیاسی کشور بازتاب دارد.
این استاد دانشگاه ملی استرالیا در ادامه با تشریح معیارهای تمدنی، تأکید کرد که توسعه و پیشرفت مادی نمیتوانند شاخص یگانه برای سنجش جایگاه تمدنی یک جامعه باشند؛ زیرا تمدن بیش از هر چیز بر باور به تعلق و احساس پیوستگی استوار است. او افزود که در جهان معاصر، تعلق تمدنی مفهومی ذهنی و درونی است؛ ممکن است فردی در قلمرو ایران زندگی کند اما خود را ایرانی نداند و در مقابل، فردی دور از ایران، عمیقاً خود را بخشی از این تمدن بداند. از این منظر، تمدن نوعی «جامعه خیالی» است که مرزهای آن با باور جمعی و نه با نقشههای سیاسی ترسیم میشود.
وی در ادامه نقش نخبگان سیاسی و فکری را در بازتولید این باورها بنیادین دانست و هشدار داد که هرگاه آنان در تعریف و تقویت عناصر هویتی ناکام بمانند، خلأ ایجادشده با روایتهای جانشین پر میشود. در چنین شرایطی، رسانهها، فضای مجازی یا حتی قدرتهای خارجی میتوانند بر بستر شکافهای فرهنگی نفوذ کنند و گفتمانهای هویتی رقیب یا خصمانه را جایگزین سازند. به اعتقاد او، ناتوانی در بازتعریف سیاستهای فرهنگی و فقدان ارتباط مؤثر میان حاکمیت و خواستهای جامعه، بستر اصلی برای نفوذ بیرونی است و تهدید خارجی هنگامی مؤثر میگردد که از درون جامعه خلأ هویتی و سیاسی وجود داشته باشد.
این پژوهشگر مسائل خاورمیانه همچنین تحلیل کرد که تحولات اقتصادی، فشارهای اجتماعی و ناکامی در پاسخدهی به مطالبات فرهنگی میتوانند هویت را از فرهنگی به سیاسی و سپس به امنیتی تبدیل کنند. زمانی که رسانهها یا گروههای ذینفوذ به جامعه القا کنند که معضلات موجود ناشی از عملکرد یک جناح یا ساختار خاص است، این روایت در گذر زمان به واقعیتی ذهنی و جمعی بدل میشود. جامعه برای دفاع از خویش «دیگری» میسازد و هویت به ابزاری برای مقاومت یا تقابل بدل میشود؛ روندی که منطق اصلی «امنیتی شدن هویت» را شکل میدهد و میتواند هر هویت فرهنگی را به منبعی از تعارض و خشونت بدل کند.
در امتداد این تحلیل، او سیر تاریخی ایران را نمونهای از بازسازی مستمر هویت دانست. پیش از شکلگیری دولتملت مدرن، مفهوم «ایرانی بودن» بیشتر معنایی محلی داشت و وابسته به شهر، قبیله یا منطقه بود. صفویان نخستینبار پس از قرنها پراکندگی، هویت مرکزی تازهای بر محور تشیع بنیان گذاشتند. در دوره قاجار، حفظ انسجام هویتی ادامه داشت، اما نظام سیاسی هنوز ملوکالطوایفی باقی مانده بود. با ظهور پهلوی، هویت ملی بر پایه زبان فارسی و دولت متمرکز تعریف شد و پس از انقلاب اسلامی، این هویت با مؤلفههای اسلامی و ضداستعماری بازتفسیر گردید. او نتیجه گرفت که امروز نیز هویت ایرانی در حال گذار است؛ نه ثابت است و نه نهایی، بلکه در هر دوره بافتی تازه از باورها، ارزشها و نمادها میآفریند و بقای تمدن ایرانی در همین توانایی بازآفرینی نهفته است.
همپیوندی هویت و مشروعیت سیاسی؛ از خودجوشی فرهنگی تا سیاستزدگی جمعی
دکتر صالح در ادامه با اشاره به اینکه هویت یک جامعه حاصل تعامل میان مردم، حکومت و نخبگان است و نه پدیدهای تحمیلی از بالا، تأکید کرد که مشروعیت گفتمان هویتی زمانی برقرار میماند که عملکرد حکمرانان با باور و خواست عمومی همسو باشد. به باور او، هرگاه بخشی از هویت مردم تضعیف یا بخش دیگری بر آنان تحمیل شود، جامعه به شکل طبیعی واکنش دفاعی نشان میدهد و امنیت هویتی آسیب میبیند. او افزود که هویت باید در فرآیندی خودجوش و طبیعی شکل گیرد، زیرا هر نوع اجبار فرهنگی در این زمینه مقاومت جمعی را برمیانگیزد و در نهایت مشروعیت نظام سیاسی را تضعیف میکند.
این استاد دانشگاه ملی استرالیا در ادامه با توضیح پیوند مستقیم میان امنیت اجتماعی و احساس هویت جمعی، بیان کرد که زمانی که مردم احساس کنند حکومت به هویت آنها تهدید وارد میکند، سازوکارهای درونی دفاع از هویت فعال میشود. این سازوکارها میتوانند فرهنگی، نمادین یا اجتماعی باشند. او تصریح کرد که مشروعیت سیاسی هنگامی پایدار است که هویت مردم نه بازتعریف، بلکه درک و پذیرفته شود. در صورت فقدان این پذیرش، جامعه گرفتار ناامنی فرهنگی و گسست اجتماعی خواهد شد که پیوند دولت و ملت را سست میکند.
وی در ادامه با اشاره به نمونههای تطبیقی منطقهای تأکید کرد که در بسیاری از کشورها دگرگونیهای اجتماعی از بالا و بهصورت برنامهریزیشده آغاز میشود، اما در ایران تحولات از بطن جامعه ریشه میگیرد و حکومت ناگزیر از انطباق با آن است. او گفت هیچیک از ارزشها یا سنتها در جامعه انسانی مطلق و تغییرناپذیر نیستند، و انعطافپذیری حکومت در رویارویی با تحولات، شرط بقای آن بهشمار میرود. هرچه سطح انعطاف کمتر باشد، خطر واگرایی اجتماعی افزایش یافته و شکاف میان مردم و حاکمیت عمیقتر میشود.
این پژوهشگر مسائل خاورمیانه در ادامه با تمرکز بر تجربه زیسته خود، خاطرنشان کرد که انسان در ذات خود موجودی نیکخواه و خیرخواه است و تفاوتهای قومی، فرهنگی و دینی نه عامل تهدید بلکه سرچشمه زیبایی و یادگیریاند. او هشدار داد که آنچه از این تفاوتها خشونت میسازد، سیاستزدگی و بهرهبرداری سیاسی از آنها است. وی افزود که عشق به میهن ارزشی والا دارد، اما هنگامی خطرناک میشود که به نفی دیگران بینجامد. در میان تجربههای انسانی، ایران برای او جایگاهی ویژه دارد، زیرا زیباییها و نواقصش برای او نه جلوهای بیرونی بلکه احساسی از تعلق و «بودن در خانه» است.
وی در پایان تأکید کرد که جامعه ایران با برخورداری از تنوع فرهنگی، تاریخی و انسانی خود، یکی از غنیترین جوامع جهان بهشمار میرود و خصیصه مهماننوازی ایرانیان از برجستهترین مؤلفههای فرهنگی آن است. او یادآور شد که این ویژگیها، همراه با زیرساختهای مطلوب حملونقل و اقامت، تجربهای منحصربهفرد از سفر در ایران پدید میآورد. با این حال، به باور او، مردم ایران بیش از آنکه سیاسی باشند، «سیاسیزده»اند؛ زیرا سیاست درهمتنیده با هویت، معیشت و امنیت آنان است. او نتیجه گرفت که بیاعتمادی تاریخی نسبت به ساختار قدرت سبب شده سیاست در زندگی روزمره ایرانیان حضوری دائمی داشته باشد و این امر بهصورت همزمان منبعی از آگاهی اجتماعی و اضطراب جمعی باشد.
دیدگاه تان را بنویسید