کد خبر: 518390
|
۱۴۰۰/۰۷/۲۷ ۰۹:۲۵:۱۲
| |

اصلاح‌طلبان و چالش‌های پیشِ‌‌رو / اصلاح‌طلبان کدام «جمهوری اسلامی»، کدام ولایت فقیه و کدام شورای نگهبان را قبول دارند؟

اصلاح‌طلبان هر گونه تفسیر اقتدارگرایانه از قانون اساسی حتی از سوی شورای نگهبان را نافی فلسفه انقلاب و معارض با روح قانون اساسی می‌دانند و با آن مخالفند. آنان معتقدند شورای نگهبان با تفسیر اقتدارگرایانه از قانون اساسی در حال استحاله نظام اسلامی است و عملا جمهوریت نظام را تضعیف و «حکومت اسلامی» را جایگزین «جمهوری اسلامی» می‌کند.

اصلاح‌طلبان و چالش‌های پیشِ‌‌رو / اصلاح‌طلبان کدام «جمهوری اسلامی»، کدام ولایت فقیه و کدام شورای نگهبان را قبول دارند؟
کد خبر: 518390
|
۱۴۰۰/۰۷/۲۷ ۰۹:۲۵:۱۲

اعتمادآنلاین| روزنامه اعتماد نوشت: در بررسی چالش‌های پیشِ ‌روی اصلاح‌طلبان، در نخستین گام به بحران موجود در تبیین و تعریف هویت اصلاح‌طلبی پرداختیم و تاکید کردیم که اصلاح‌طلبان در مقولاتی مانند نسبت آنان با چپ سابق، نسبت‌شان با حاکمیت و نوع مطالبات اصلاح‌طلبانه‌ای که در این زمان باید پیگیری شود، دارای اختلاف‌نظر هستند و این امر در تعریف هویت اصلاح‌طلبی تاثیر دارد. به‌رغم اختلافاتی که اصلاح‌طلبان در تعریف و تبیین هویت اصلاح‌طلبی دارند، وجوه مشترکی میان آنان هست که منجر به قرار گرفتن آنان ذیل یک نام و عنوان شده است. مهم‌ترین وجوه مشترک آنان را به روایت خودم برمی‌شمارم:


الف- فهم نواندیشانه از دین: غالب اصلاح‌طلبان دین را با برداشت‌های نواندیشانه می‌فهمند و به اجتهاد براساس عقل و تجربه و دستاوردهای عام بشر دست می‌زنند و ضمن مراجعه به کتاب و سنت، آن درک و شناختی از اسلام را حجت می‌دانند که با مفاهیم جدید در حوزه سیاست و حکومت در تعارض قرار نگیرد. دخالت دادن عنصر زمان و مکان و اقتضائات روز و مصلحت‌اندیشی عقلایی در فهم احکام دین برای آنان یک رویه است و همانند گذشته به فقه پویا در برابر فقه سنتی متوسل می‌شوند و حتی با ورود به عرصه اجتهاد در اصول و فلسفه فقه، فهم خود از فقه پویا را تعمیم و تعمیق می‌بخشند. بر این اساس، به صورت و قالب دین کمتر از فلسفه و روح دین بها می‌دهند و درک احکام عملی و فقهی را بدون شناخت فلسفه دین و نبوت ناممکن می‌دانند. این نگاه به آنان این امکان را می‌دهد که در حد اندیشه و اجتهاد هیچ فقیه و مجتهدی درجا نزنند و دائما با اجتهادهای نوشونده حتی در مبانی و اصولی که تاکنون دور از حوزه چون و چرا قرار داشت، به تحول در دین‌شناسی و تعمیق درک دینی دست بزنند.

بر همین اساس معتقدند که اسلام مورد نظر آنان نه با عقل و نه با تجربه و نه با علم و نه با دیگر دستاوردهای عام بشری در حوزه‌های گوناگون از جمله در شیوه حکمرانی در تعارض قرار نمی‌گیرد. با این رویکرد می‌توان از دینداری و تاسیس نظام دینی یا حکومت دینداران در عصر دولت‌های مدرن هم سخن گفت؛ حکومتی که با تزریق معنویت به قدرت و ثروت، رفتار قدرتمندان و ثروتمندان را اخلاقی‌تر هم می‌کند.


ب- درک مردم‌سالارانه از حکومت دینی: اصلاح‌طلبان به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن با تفسیر دمکراتیک و مردم‌سالار اعتقاد دارند و هر فهمی از نظام اسلامی که بر فرد تکیه کند و مردم را در مشروعیت نظام دخیل نداند، نمی‌پذیرند. در باور آنان، مردم در هر نظام سیاسی عنصر مشروعیت‌بخش به حکومت هستند و این امر در نظام اسلامی هم مستثنی نیست. اندیشه سیاسی امام‌خمینی به عنوان موسس جمهوری اسلامی موید همین دیدگاه است و بدون تایید مردم، هیچ مشروعیتی برای حاکمان ایجاد نمی‌شود. به باور اصلاح‌طلبان، درکی از ولایت فقیه که اینک در سطح جامعه تبلیغ و در نهادهای حکومتی از سوی شاگردان آیت‌الله مصباح ترویج می‌شود، هیچ نسبتی با اندیشه ولایت فقیه امام‌خمینی ندارد و متعلق به همین فقیهی است که به عنوان فقیه ضدجمهوریت مشهور است. اصلاح‌طلبان معتقدند که فقهای صالح طبعا صلاحیت عام برای زعامت اجتماعی را دارند اما تنها هنگامی حاکم می‌شوند و نفوذ رای پیدا می‌کنند که مردم هم آنان را بخواهند و به عنوان حاکم بپذیرند. مبنای تقسیم قدرت در کشور هم میثاق مشترک یعنی قانون اساسی است و این‌گونه نیست که تمامی قدرت به یک نفر تعلق بگیرد و او قدرت را به هر میزانی که دلش خواست در اختیار افراد و نهادهای دیگر بگذارد. طبعا صاحبان قدرت از بالا تا پایین مشروعیت خود را از رای مردم می‌گیرند و باید پاسخگوی عملکرد خود به مردم باشند. اصلاح‌طلبان هر گونه تفسیر اقتدارگرایانه از قانون اساسی حتی از سوی شورای نگهبان را نافی فلسفه انقلاب و معارض با روح قانون اساسی می‌دانند و با آن مخالفند. آنان معتقدند شورای نگهبان با تفسیر اقتدارگرایانه از قانون اساسی در حال استحاله نظام اسلامی است و عملا جمهوریت نظام را تضعیف و «حکومت اسلامی» را جایگزین «جمهوری اسلامی» می‌کند.


ج- عقلانیت در سیاست خارجی: حوزه سیاست خارجی از منظر اصلاح‌طلبان دنباله حوزه داخلی است و هر رویکردی در آن حوزه باید ناظر بر منافع ملی و مصلحت نظام و مصالح مردم باشد. مقولات ایدئولوژیک در جای خود معتبرند و رفتار ما در مناسبات خارجی را هم متاثر می‌کنند اما رنگ ایدئولوژیک دادن به همه مسائل سیاست خارجی در عصری که دولت - ملت‌ها بازیگران اصلی بین‌المللی را تشکیل می‌دهند و هنوز نمی‌توان از مفهوم «امت» در این مناسبات سخن گفت، یک خطای راهبردی است. ما نمی‌توانیم و نباید میان منافع ایدئولوژیک و منافع ملی تعارض ایجاد کنیم و در این تعارض، جانب منافع اعتقادی را بگیریم درحالی‌که منافع ملی به شکل جدی در معرض تهدید قرار می‌گیرد. در واقع ما در قبال نظم ظالمانه حاکم بر جهان و اشغال سرزمین مسلمین و سلطه‌جویی امریکا و مظلومیت مردم دیگر کشورها مسوولیم اما در قبال مردم خودمان بیشتر مسوولیت داریم و بنابراین نمی‌توانیم در مناسبات جهانی به اندازه «آرمان» خودمان مسوولیت بر دوش بگیریم بلکه باید به اندازه وسع و «توان» کشور مداخله داشته باشیم. نیازی نیست که بر سر مردم مظلوم کشورهای دیگر معامله کنیم و با ظالمان همسو شویم اما رسالت آزادی همه مردم جهان از سیطره ظلم و استعمار هم بر دوش ما قرار ندارد درحالی‌که در درون و در کشور خودمان هزاران کار انجام نشده بر زمین مانده است. مناسبات حاکم بر جهان را باید واقع‌بینانه درک کرده و ضمن حفظ عزت ملی با رعایت مصلحت اقدام کنیم که این عین حکمت است. بلندپروازی در حوزه سیاست خارجی و مطرح کردن آرمان‌ها به عنوان رفتار سیاسی از سوی هر دولتی با واکنش مخالفان و رقبا مواجه خواهد شد و در این مواقع باید مصلحت‌اندیشانه عمل کرد تا منافع ملی به خطر نیفتد و کوهی از مشکلات بر دوش مردم بار نشود. ابزار دیپلماسی ضمن آنکه به قدرت ملی تکیه دارد اما خودش هم قدرت‌آفرین است و باید از آن به خوبی در مناسبات جهانی بهره گرفت. این را هم باید بیفزاییم که نمی‌شود ما در داخل حقوق اولیه مردم خودمان را نادیده بگیریم و تن به اصلاحات ضروری به نفع مردم ندهیم اما در عالم داعیه‌دار عدالت و آزادی و حقوق مردم بشویم. برخورد دوگانه در داخل و خارج ما را ناکام می‌گذارد چرا که سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها