زن جوان از پشت پرده قتل شوهرش میگوید/ هم خیانت میکرد و هم کتک میزد
زن ۳۶سالهای که مادر چهار دختر است، اکنون در بازداشتگاه اداره دهم پلیس آگاهی منتظر تکمیل شدن تحقیقات پروندهای است که به خاطر قتل شوهرش تشکیل شده است.
زن ۳۶سالهای که مادر چهار دختر است، اکنون در بازداشتگاه اداره دهم پلیس آگاهی منتظر تکمیل شدن تحقیقات پروندهای است که به خاطر قتل شوهر ش تشکیل شده است.
به گزارش سایت جنایی، این زن که چند روز پیش به جرم قتل شوهرش دستگیر شده انگیزه خود را اختلافاتی میداند که حلشدنی نبوده است. گفتوگو با این متهم را بخوانید:
*چه شد که تصمیم گرفتی شوهرت را بکشی؟
چون دخترزا بودم. چهارتا دختر دارم؛ ۱۴ساله، هشتساله، هفتساله و سهساله.
*چه ربطی دارد؟
شوهرم هر روز به من میگفت «چرا فقط دختر میزایی؟»، کتکم میزد، فحش میداد، تحقیرم میکرد. دست من که نبود! خدا دختر داده بود. این تنها مشکلمان نبود. او خیانت هم میکرد.
*مطمئن بودی خیانت میکند یا فقط شک داشتی؟
مطمئن بودم. یک بار سه ماه قهر کرده بودم، رفتم خانه بچههایم را ببینم. در را که باز کردم، زنی غریبه در خانهام بود، همان لحظه همهچیز در سرم تمام شد.
*در پرونده اسم پسری جوان به نام امیر هم آمده است. با او چطور آشنا شدی؟
من پرستار بیمارم، روزی یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان میگیرم. در بیمارستان با مادر امیر آشنا شدم. مادرش مریض بود و بستری شده بود. امیر هر روز میآمد عیادت مادرش. حرف میزدیم، کمکم آشنا شدیم و ماجرا شروع شد.
*چرا این کار را کردی؟
شوهرم خیانت کرد. من هم در جواب خیانتش این کار را کردم.
* از کی نقشه قتل کشیده بودی؟
حسابش از دستم در رفته. ولی وقتی شوهرم اسلحه آورد خانه، تصمیمم جدی شد.
*چرا؟
چون تهدیدم میکرد که «یک روز میکشمت». از بس کتک خوردم و تحقیر شدم، فقط منتظر یک فرصت بودم.
*اسلحه را از کجا آورده بود؟
سه هفته قبل مراسم ختم عمویش در شهرستان بود. آنجا از فامیلهایش گرفت. فقط یک تیر داخلش بود. گفت برای دفاع از خانه است. همان یک تیر را من شلیک کردم.
*چرا با این همه مشکل جدا نشدید؟
خانوادهها نمیگذاشتند. میگفتند چهارتا بچه بیسرپرست میشوند، آبروی فامیل میرود، آخرین بار سه ماه قهر کردم. کاملاً در بیمارستان شیفت میماندم و خانه نمیرفتم. خانوادهام هر روز زنگ میزدند، گریه میکردند، التماس میکردند که برگرد. گفتند «به خاطر بچهها تحمل کن». بهناچار برگشتم.
*از روز قتل بگو.
شب قبلش دوباره دعوایمان شد. کتکم زد و فحش داد، تا صبح ادامه داشت. صبح بچهها را بردم مدرسه و برگشتم خانه. هنوز عصبی بود، دوباره شروع کرد. وقتی خوابید، اسلحه را که زیر مبل مخفی کرده بودم، برداشتم، رفتم جلو، فقط با خودم گفتم «دیگر بس است» و شلیک کردم.
*ولی همه شواهد نشان میدهد امیر این کار را کرده.
[متهم چند ثانیه سکوت میکند و به زمین خیره میشود.]
*شغل شوهرت چه بود؟
تاسیساتی بود.
دیدگاه تان را بنویسید