فرجام تلخ ازدواج با دیدار واتساپی
زنی که بعد از گفتوگوی واتساپی با ایرانی ساکن خارج از کشور با او ازدواج کرده بود، حالا از شرایط سخت زندگیاش میگوید.
وقتی از طریق فضای مجازی با خواستگارم که در خارج از کشور به سر می برد، دیدار و گفت وگو کردم، او به ایران آمد و با هم ازدواج کردیم اما سرنوشت تلخ من به گونه ای رقم خورد که اکنون ...
به گزارش روزنامه خراسان، زن 30 ساله که برای شکایت از شوهرش به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود، با این ادعا که شوهرم فرزند شیرخواره ام را از من جدا کرده و به خارج از کشور برده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:اگرچه پدر و مادرم تبعه کشور افغانستان هستند اما من در ایران متولد شدم و تا مقطع دیپلم درس خواندم بعد هم به امور خانه داری مشغول شدم تا این که 5 سال قبل در مجلس عروسی یکی از بستگانمان،زن جوانی مرا دید و همان جا برای برادرش خواستگاری کرد. او که همشهری پدرم بود مدعی شد برادرش در استرالیا زندگی می کند و چندین کارخانه دارد به همین خاطر هم جوانی ثروتمند و بانفوذ است. این گونه بود که ما برای آشنایی با یکدیگر تماس های واتساپی برقرار کردیم و باهم به گفتوگو نشستیم.
دریکی از همین دیدارهای فضای مجازی ،«کریم» ماجرای دوبار ازدواج ناموفق خود را برایم بازگو کرد و گفت هر دو همسرش را به خاطر «خیانت» طلاق داده است و فرزندی هم ندارد. من با شنیدن این ماجرا،تصمیم گرفتم با او ازدواج نکنم ولی مادرم اجازه نداد تا پاسخ منفی به خواستگارم بدهم چرا که در خانه ما «مادرسالاری» حکمفرما بود و هیچ کس نمی توانست با خواسته های مادرم مخالفت کند؛ مادرم تحت تاثیر ثروت و زرق و برق زندگی «کریم» قرارگرفته بود و به ازدواج من اصرار می کرد. بالاخره حدود6 ماه بعد «کریم»به ایران آمد و قرارگذاشتیم تا بعد از برگزاری مراسم عقدکنان،من در خانه پدر شوهرم زندگی کنم که او بتواند امور مربوط به اقامت مرا در استرالیا انجام دهد.
خلاصه «کریم»چندماه بعد از ازدواجمان دوباره راهی استرالیا شد و گاهی مبالغی برای مخارج زندگی من به حساب بانکی پدرش واریز می کرد ولی پدرشوهرم به سختی مبلغی به من می داد و مدعی بود که تو در خانه ما زندگی می کنی و هزینه دیگری نداری! از سوی دیگر هم هربار «کریم»با من تماس می گرفت ازاین که به پدرش رسیدگی نمی کنم مرا به شدت سرزنش می کرد. دراین شرایط او در طول یک سال شاید یک ماه به ایران آمد و معتقد بود که باید در استرالیا باشد تا بتواند کارخانجات خودش را مدیریت کند ولی بازهم نه تنها به من نفقه ای نمی داد بلکه هربار مرا به بهانه رسیدگی نکردن به وضعیت پدرش کتک هم می زد! تا این که من پسرم را باردار شدم. «کریم»وقتی ماجرای بارداری مرا شنید در پوست خودش نمی گنجید و سراز پا نمی شناخت.
طولی نکشید که به ایران بازگشت و با مهربانی و محبت با من برخورد می کرد اما همه افکارش غرق در تولد فرزندم بود. با وجود این وقتی «هوشنگ» به دنیا آمد ،بازهم از پرداخت مخارج زندگی سرباز می زد و ادعا می کرد پول ها در حساب بانکی پدرش است. در این وضعیت او حتی مرا در کوچه و خیابان هم کتک می زد و از خانه بیرون می انداخت. حتی یک بار مرا به خانه پدرم برد و تهدید کرد که دیگر نباید با او تماس بگیرم!
من هم برای احقاق حق خودم از او شکایت کردم. در همین حال بود که دوباره به نزد من آمد و با چرب زبانی و چاپلوسی و معذرت خواهی،مرا راضی کرد تا به منزل پدرش بازگردم چرا که مدعی بود دلش برای هوشنگ خیلی تنگ شده است! من هم که فریب ابراز ندامت هایش را خورده بودم به خواست مادرم دوباره به منزل پدرشوهرم رفتم ولی ساعتی بعد کریم به بهانه این که قصد دارد هوشنگ را به پارک ببرد او را به آغوش گرفت و از خانه خارج شد اما هرچه انتظار کشیدم به خانه بازنگشت و به تماس هایم نیز پاسخی نداد. روز بعد درحالی از طریق واتساپ با من تماس گرفت که تازه فهمیدم او فرزند شیرخواره ام را با خودش به استرالیا برده است و من فریب چرب زبانی هایش را خورده ام؛ اما ای کاش ...
با توجه به اهمیت این ماجرا، بررسی راهکارهای قانونی و اقدامات کارشناسی در این باره با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
دیدگاه تان را بنویسید